خرداد ۰۱، ۱۳۸۱

خرمشهر را خدا آزاد کرد
سلام
سوم خرداد روز آزاد سازي خرمشهر اين مطلب را بخوانيد

..... در ساعت 11 صبح روز 3 خرداد در حالي كه درگيري شديدي بين قواي ايران و نيروهاي عراقي در
شمال نهر خين جريان داشت و دشمن درصد بود تا هر طور شده حلقه محاصره خرمشهر را بشكند
رزمندگان ايراني از جناح غرب وخيابان كشتارگاه وارد شهر شدند. دشمن در ناحيه گمرگ
خرمشهر در كنار اروند اندكي مقاومت كرد كه آن هم بسرعت درهم شكسته شد.
سرانجام در ساعت 12 قواي ايران از سمت شمال و شرق نيز وارد شهر شدند و نيروهاي متجاوز
بعثي كه 24 ساعت در محاصره كامل قرار داشتند راهي جز اسارت يا فرار و يا كشته شدن
نداشتند بدين جهت واحدهاي عراقي گروه گروه به اسارت رزمندگان اسلام در آمدند.
در ساعت 2 بعدازظهر خرمشهر به طور كامل آزاد شد و پرچم پرافتخار جمهوري اسلامي ايران
بر فراز مسجد جامع و پل تخريب شده خرمشهر به اهتزاز درآمد. بدين ترتيب اين شهر مقاوم كه پس
از 35 روز پايداري و مقاومت در 4 آبان 1359 به اشغال دشمن در آمده بود پس از 578 روز (19 ماه) اسارت
بارديگر به آغوش گرم ميهن اسلامي بازگشت و پيكره پاك آن از لوث وجود متجاوزان تطهير گرديد.
رزمندگان اسلام در اولين اقدام خود پس از آزاد سازي شهر نماز شكر را در مسجد جامع خرمشهر اقامه كردند.
خبر آزاد سازي خرمشهر به سرعت در همه جا طنين افكند و ملت مسلمان ايران اسلامي
را كه مدتها در آرزوي شنيدن چنين خبر مسرت بخشي بود، غرق در شادي و سرور كرد. مردم به خيابانها ريختند
و با پخش شيريني به جشن و شادي پرداختند در پايان آن روز امت شهيد پرور ايران با حضور
در مساجد نماز شكر به جاي آورد و با فرا رسيدن شب به يمن پيروزي حق بر باطل بر پشت بامها نداي الله اكبر سر دادند.

تلخيص/ روزها و رويدادها/ ص 383/ نشر رامين/1376



اين عکس قشنگ هم برای حسن آقا گل که فارغ التحصيل شده است

اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۱

امروز روز معدن است
اول اين سايت را يک نگاهي کنيد
بعد هم اين سايت را ببينيد
حالا هم کمي آئين نامه بخوانيد
و روز بزرگ داشت ملاصدرا

اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۱



شهادت يازدهمين اختر تانباک آسمان ولايت وامامت تسليت باد

حـضـرت ابـومـحـمـّد امـام حـسـن عـسـكـرى (عـليـه السـلام ) در اوّل مـاه ربـيـع الاوّل سـال 260 هـجـرى ، بـيـمـار شـد و
در روز جـمعه هشتم همين ماه در همين سـال ، وفـات يـافـت ، او هـنـگـام وفات ، 28 سال داشت و جسد
مطهّر او را در ((سامرا)) در خانه خود كنار قبر پدر بزرگوارش ، به خاك سپردند.
پـسـرش حـضـرت مـهـدى مـنـتـظـر (اَرْواحـُنـا لَهُ الفـِداءِ) را كـه امـيـد جـهـانـيـان بـراى تشكيل حكومت حقّ جهانى است ، بجاى گذارد

اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۱

روز بزرگ داشت عمر خيام



زندگينامه
خواجه امام غياث الدين ابوالفتح عمر بن ابراهيم خيام از شعراي معروف قرن 6 هجري است.
درباره تولد وي اتفاق نظر نيست و تاريخ آن را 417 يا 440 هجري قمري و در نيشابور ذكر كرده اند.
راجع به اين كه وي به خيام (به معناي چادردوز) معروف است نيز نوشته اند كه احتمالاً پدرش صاحب اين عنوان بوده
يا خود به اين پيشه مشغول بوده است. عمر خيام جدا از شخصيت ادبي برجسته اي كه در تاريخ ادبيات ايران دارد
, بواسطه تبحر در علوم ديگر از جمله هيئت و نجوم و فلسفه مشهور است.
او يكي از سه يار دبستاني معروف در عهد سلجوقي (حسن صباحي, نظام الملك و خيام) بوده است.
وي همچون بسياري از نوادر روزگار از عصر خود پيشتر بوده است از اين رو بستر اجتماعي و فرهنگي
ايران آن دوران را چندان نمي پسنديده است به همين دليل لحن اشعار وي داراي گونه اي
تلخي و بدبيني و شك به زندگيست كه با چاشني « دم را غنيمت شمار» همراه است.
سادگي و سلامت اشعار خيام, پرهيز وي از صنايع ادبي پرتكلّف و نيز آرايشهاي دست و پا گير كلامي
از رباعيات وي محبوبيتي دوچندان نزد عامه ساخته است و عامل اصلي بقاي اين اشعار در ميان همگان محسوب ميشود.
در عين حال همين محبوبيت سبب شده است تا رباعياتي با مفاهيم و ادبيات متفاوت هم به عمر خيام منسوب شود
كه محل بحث بسياري از اهالي فن بوده و هست. هدايت قديمي ترين مجموعه اصيل از رباعيات منسوب
به خيام را نسخه «بودلن» اكسفورد دانسته است كه 3 قرن بعد از خيام در شيراز كتابت شده است.
اشعار عمر خيام در ميان بيگانگان نيز مورد توجه است مجموعه اي از
رباعيات وي را فيتز جرالد به بهترين شكل به انگليسي برگردانده است. عمر خيام در 517 هجري قمري درگذشت
وي را در صحن امام زاده محمد محروق به خاك سپردند

اشعار
اين كوزه چو من عاشق زاري بوده ست
در بند سز زلفت نگاري بوده ست

اين دسته كه برگردن او مي‏بيني
دستي ست كه برگردن ياري بوده‏ست
*******************************************8
اين كوزه كه آبخور اره مزدوري است
از ديده شاهست و دل دستوري است

هر كاسه مي‏كه بر كف مخموري است
از عارض مستي و لب مستوري است
**********************************************
اين كهنه رباط را كه عالم نام است
وآرامگه ابلق صبح و شام است

بزمي ست كه وامانده صد جمشيد است
قصريست كه تكيه گاه صد بهرام است
*******************************************

برخيز و بيا بتا براي دل ما
حل كن به جمال خويشتن مشكل ما

يك كوزه شراب تا بهم نوش كنيم
زان پيش كه كوزه ها كنند از گل ما
*******************************************


پيش از من و تو ليل و نهاري بوده است
كردند فلك نيز بكاري بوده است

هر جا كه قدم نهي تو بر روي زمين
آن مردمك چشم نگاري بوده است



اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۱


چرا جوجه از جاده عبور كرد؟
سلام دوستان ... به نظر شما
چرا جوجه از جاده عبور كرد؟
بهتره نظر چند تن از نوابغ رو در اين زمينه بشنويد:
اموزگار : براي انكه به انسوي جاده برود.
افلاطون : براي رسيدن به فضيلتي والاتر.
ارسطو : طبيعت جوجه ها حكم ميكند كه از جاده عبور كنند.
كارل ماركس : عبور جوجه از جاده يك جبر تاريخي بود.
تيموتي لري: چون اين تنها گشت و گذاري است كه دستگاه حاكم اجازه ميدهد.
صدام حسين : اين كار يك اقدام خود سرانه و خائنانه بود
و ما براي حفظ ارمان عربي 50 تن گاز اعصاب روي جوجه ريختيم.
رونالد ريگان : علت انرا فراموش كرده ام .
سروان جيمز كرك: دليرانه به جايي رفت كه جوجه هاي ديگر پيش از ان نرفته بودند.
اندرسون مشاور اقتصادي : رفتن جوجه به ان طرف جاده و خروجش از نظارت و
شمول قانون موقعيت برتر انرا در بازار به خطر مياندازد.مشاوران ما اماده اند تا به جوجه كمك كنند تا در اقدام خود تجديد نظر كند.
لويس فراخان : اشتباه نكنيد! جاده در واقع سمبل يك انسان سياه پوست است و جوجه
براي لگد كوب كردن و تحت سلطه گرفتن انسان سياه از روي ((جاده)) عبور كرد.
مارتين لوتر كينگ (پسر) : من پيش بيني ميكنم روزي اوضاع جهان انچنان شود كه
تمام جوجه ها ازادانه از جاده ها بگذرندو انگيزه انها هم مورد پرس و جو قرار نگيرد.
خاخام يهودي : يهوه از ملكوت به زير امد و به جوجه خطاب كرد
: ((تو قادري از جاده بگذري!)) و جوجه از جاده گذشت انگاه همه شادمان شدند.
فاكس مولدر : خودتان با چشم ديديد كه جوجه از جاده گذشت! چه تعداد جوجه بايد از جاده عبور كند تا شما انرا باور كنيد؟
ريچارد نيكسون : جوجه از جاده عبور نكرد! تكرار ميكنم: از جاده عبور نكرد!
ماكياولي : نكته مهم عبور جوجه از جاده است .
علت ان مهم نيست. هدف جوجه براي رفتن به به انسوي جاده انگيزه انرا توجيه ميكند.
فرويد : در حقيقت توجه شما به عبور جوجه از جاده نشان عمق بي ثباتي مسائل جنسي و زناشويي شماست.
بيل گيتس : من اخيرا يك ((چيكن افيس2000)) را به بازار فرستاده ام كه تخم ان از طريق
اينتر نت توزيع ميشود. اين جوجه نه تنها از جاده عبور نميكند بلكه تخم هم ميگذارد ... فايلهاي شما را هم بايگاني و طبقه بندي ميكند و .....
اوليور استون : مسئله بر سر اين نيست كه چرا جوجه از جاده گذشت. بلكه سوال اين است
كه در همان لحظه چه كسي از جاده گذشت. همانذ كسي كه وقتي حواسمان متوجه عبور جوجه بود از جاده جيم شد.
داروين : جوجه ها در طول تكامل خود در يك انتخاب طبيعي و ژنتيكيبراي عبور از جاده اماده ميشوند.
اينشتين : اين كه جوجه از جاده عبور كرده يا اينكه جاده در زير پاي جوجه حركت كرده است به حدود اطلاعات و معلومات شما بستگي دارد.
بودا : طرح اين پرسش باعث انكار ذات جوجگي شما ميشود.
رالف امرسون : جوجه از جاده عبور نكرد بلكه در فراسوي ان راه سپرد.
كلنل ساندرس : يكي ضرر كردم .
ارنست همينگوي : مردن در زير باران ....
هاينريش هيملر : خدوم با دستاي خودم اين جوجه رو تو كوره جوجه سوزيه داخو چيكن ميسوزونم.
هيتلر : بخاطر خارج شدن جوجه از قلمرو رايش و به دستور پيشوا به طرفش شليك كنيد.
يوري اندروپوف(رييس سابق كا گ ب) : از يوري اندروپوف
به معاون عملياتي بخش دوم مديريت چهارم سازمان جاسوسي كا گ ب
(قسمت ارسال جاسوس به سرزمينهاي غربي) : ايا چهل هزارمين جاسوس ورزيده ما ( تحت نام رمز جوجه)
ماموريت خودش رو با نام (عبور از جاده) به اتمام رسوند يا نه؟
جواب : بله قربان ....
اندروپوف :خاك تو اون سرت ... طرف مال انگليسيا بود .. رو دست خورديم..
حسني : اخه حيوان .. فكر كردي ميتوني با عبور از جاده از قلمرو اسلام و خدا خارج بشي؟هان؟ حيوان؟
برداشت از ایرا کیلیک
تقدیم به درددانه عالم کون ومکان
روزي تو خواهي آمد ...............از كوچه هاي باران
تا از دلم بشويي .....................غمهاي روزگاران
تو روح سبز گلزار .................گل شاداب بي‌خار
مرا از پا فكنده .....................شكستن‌هاي بسيار
تو را ناديدن ما غم نباشد ................كه در خيل‌ات به از ما كم نباشد
من از دست تو درعالم نهم روي ........وليكن چون تو در عالم نباشد
روزي تو خواهي آمد .............از سوي مهرباني
اما ز من نبيني ....................ديگر به جا نشاني
روزي تو خواهي آمد ...

اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۱

سلام
مرده بدم زنده شدم گريه بدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاينده شدم

ديده سير است مرا جان دلير است مرا

زهره شير است مرا زهره تابنده شدم

مولوي

اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۱

آنجا كه سراينده از روح ملي راستين به شور آمده باشد دستاوردش به زودي همگاني مي شود

شاهنامه، تبارنامه ملت كهن ماست كه در هرم جگرسوز ايام، همواره همچون سرودي
سايه‌‌فكن خستگان و مشتاقان ايران زمين را به خنكاي خويش فراخوانده است.
بسا پهلواناني كه در دامن اين دايه پير برباليده‌اند، با داستانهاي شگفت‌انگيزش زندگي
كرده‌اند، با شنيدن حكايت رستم و سهراب باران اشكي
بر گونه افشانده‌اند؛ و از خاطره خونين سياووش بارها بر خويش لرزيده‌اند.
شاهنامه، حافظ راستين سنن ملي و شناسنامه قوم ايراني است. شايد بي‌وجود اين اثر سترگ، بسياري
از عناصر مثبت فرهنگ آباء و اجدادي ما در طوفان حوادث تاريخي نابود مي‌شد و اثري از آثارش به جاي نمي‌ماند.
حكيم فردوسي كه شاعري معتقد و مؤمن به ولايت معصومين (ع) بود و
خود را بنده اهل بيت نبي و ستاينده خاك پاي وصي مي‌دانست و تأكيد مي‌كرد كه:
گرت زن بد آيد، گناه من است
چنين است و آيين و راه من است
بر اين زادم و هم بر اين بگذرم
چنان دان كه خاك پي حيدرم
با خلق حماسه عظيم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ ايران و اسلام را به بهترين
روش ممكن عينيت بخشيد، با تأمل در شاهنامه و فهم پيش زمينه فكري ايرانيان و نوع
انديشه و آداب و رسومشان متوجه مي‌شويم كه ايرانيان همچون زميني مستعد و حاصلخيز
آمادگي دريافت دانه و بذر آيين الهي جديد را داشته و خود به استقبال اين دين توحيدي رفته‌اند.
چنان كه در سالهاي آغازين ظهور اسلام، در نشر و گسترش و دفاع از احكام و
قوانينش به دل و جان مي‌كوشيدند. از اين منظر، اهميت «شاهنامه» فقط در جنبه و
شاعرانه آن خلاصه نمي‌شود و پيش از آن كه مجموعه‌اي از داستانهاي منظوم باشد،
تبارنامه‌اي است كه بيت بيت و حرف حرف آن ريشه در اعماق آرزوها و خواسته‌هاي
جمعي ملتي كهن دارد؛ ملتي كه در همه ادوار تاريخي، نيكي و روشنايي را ستوده و با بدي و ظلمت ستيز داشته است.



شاهنامه اثر جاوداني حماسه سراي بزرگ ايران حكيم ابوالقاسم فردوسي است.
فردوسي در سال سيصدوبيست ونه يا سيصد و سي ه.ق. در روستايي از روستاهاي توس به نام باژ به دنيا آمد
و در همانجا به سال چهارصد و يازده يا چهارصد و شانزده ه.ق. چشم از جهان فرو بست
از زندگي او آگاهي چنداني به دست نيامده است. حتي تاريخ تولد و مرگ و آغاز و انجام كار
شاهنامه به درستي روشن نيست. با اين همه مي دانيم كه او پيش از سرودن اثر بزرگ و جاويدان خود
زندگي نسبتا مرفه و آسوده اي داشته و در زادگاه خود صاحب باغها و املاك قابل ملاحظه اي بوده است
از تعداد فرزندان او آگاه نيستيم اما به گواهي اشعاري از شاهنامه وي دست كم پسري داشته كه
در زمان حيات پدر زندگي را بدرود گفته و او را به غم و اندوهي تسلي ناپذير دچار ساخته است
درباره چگونگي آغاز و انجام كار شاهنامه آگاهي اندكي در دست است اما اين اندازه مي دانيم
كه در حدود سال سيصد و هفتاد ه.ق. به سن چهل يا چهل و يك سالگي به تشويق يكي
از دوستان خود برآن شد كه كار ناتمام دقيقي شاعر معروف دوره سامانيان را به پايان رساند و
داستانهاي كهن پارسي را به نظم در آورد
باز از پاره اي از ابيات شاهنامه پيداست كه شاعر بزرگ در اين راه به تدريج دارايي خود را از
دست داده و به تنگدستي گرفتار آمده است. و نيز پيداست كه وي پس از سي سال رنج فراوان و
تحمل فقر و سختي و گرسنگي سرانجام اثر بزرگ خود را در سال چهارصد ه.ق. به پايان رسانيده و
آنگاه در سالهاي آخر عمر ، اين شاهكار بيمانند را به دربار محمود غزنوي برده است

چكيده اي از مقدمه كتاب قصه هاي شاهنامه انتشارات كورش

ابياتي از شاهنامه فردوسي درمورد گلنار
براي آنها که ميگن اسم گلنار را از کجا آوردي

ديدن گلنار اردشير را و مردن بابك

يـــكــــي كــــاخ بــــود اردوان را بــــلــــنــــد
بــه كــاخ انــدرون بــنــده يـــي ارجـــمـــنـــد
كـــه گــــلــــنــــار بــــد نــــام آن مــــاه روي
نــگــاري پــر از گــوهــر و رنــگ و بـــوي
بـــر اردوان هـــمـــچــــو دســــتــــور بــــود
بــر آن خــواســتــه نــيــز گــنــجــور بـــود
بـــرو بـــر گـــرامـــي تـــر از جـــان بــــدي
بــــه ديــــدار او شــــاد و خــــنــــدان بــــدي
بقيه اش را خودتان در شاهنامه بخوانيد

آگاه يافتن اردوان از كار گلنار و اردشير

چـــنـــان بـــد كــــه بــــي مــــاه روي اردوان
نـــــبـــــودي شـــــب و روز روشــــــن روان
ز ديـــبـــا نـــه بـــرداشـــتــــي دوش و يــــال
مــگــر چــهــر گـــلـــنـــار ديـــدي بـــه فـــال
چـــو آمـــدش هـــنـــگـــام بـــرخـــاســــتــــن
بـــه ديـــبــــا ســــر گــــاهــــش آراســــتــــن

بقيه اش را خودتان در شاهنامه بخوانيد

اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۱

سلام
من نمي فهم چرا روزهاي وفات را تعطيل ميکنند وروزهاي تولدرا تعطيل نميکنند
اين ديگه چه صيغه اي است
مردم چه کار کن اين چند روز که تعطيل بود مردم چه کار کردند هيچي يا
مهموني رفتنند يا مسافرت کلي هم بهشون خوش گذشته از قديم گفتن حرمت امامزاده را متولي اش بايد حفظ کند
حالا شده حکايت ما روزهاي وفات تعطيل است خوب مردم ميرن تفريح و...وکلي هم خوش به حالشان ميشه
حالا چي ميشه روز تولد ائمه تعطيل باشه آدم اگر ميخواهد کاري هم انجام به شادي باشد

اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۱

شهادت هشتمين اختر آسمان امامت و ولايت تسليت باد
چشمان تو

كاش يك شب باز مهمان دو چشمت مي شدم
ريزه خوار مشرق خوان دو چشمت مي شدم

كاش يك شب مىگذشتم از فراز چشم تو
گرم گلگشت خراسان دو چشمت مي شدم

كاش يك شب مي سرودم گنبد زرد تو را
فارغ از دنيا، غزلخوان دو چشمت مي شدم

كاش يك شب مي نشستم بر ضريح چشم تو
باز هم پابند پيمان دو چشمت مي شدم

صحن و ايوان تو را اى كاش جارو مي زدم
چون كبوترها نگهبان دو چشمت مي شدم

ضامن آهوست چشمان دو شهد روشنت
كاش آهوى بيابان دو چشمت مي شدم

كاش يك شب معرفت مي چيدم از چشمان تو
غرق در درياى عرفان دو چشمت مي شدم

كاش يك شب مي شدم خيس نگاه سبز تو
شاهد اعجاز باران دو چشمت مي شدم

كاش يك شب نور مي نوشيدم از چشمان تو
مي درخشيدم، چراغان دو چشمت مي شدم

سخت شيرين است طعم روشن چشمان تو
كاش يك شب باز مهمان دو چشمت مي شدم

رضا اسماعيلى
اين دو سرود زيبا را گوش بدهيد و فليم روضه منوره را ببينيد
سرود رضا رضا و ولايت عشق
وفليم روضه منوره
اين هم سايت امام رضا

اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۱

سلام
ديروز تعدادي از بچه ها در نمايشگاه با هم قرار داشتند من هم رفتم ولي نميدانم چرا خجالت کشيدم
برم جلو وخودم را معرفي کنم خلاصه کلي دلم سوخت آخه آدم اينهمه خجالتي نميدانم چرا من يک دفعه اينجوري
شدم خلاصه ما آمديم ولي روم نشد بيايم جلو

اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۱

سلام
امروز چند تا نوحه ومرثيه ودعا
زيارت رسول اکرم و زيارت امام حسن مجتبي و زيارت امام زمان عج
اين نما هنگ را هم ببينيد

اين هم تصوير زيبايي از گنبد سبز نبوي وقبرستان بقيع

اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۱

اسفند واسفند دونه اسفند سي وسه دونه کور شه چشم حسود و...الهم صلي علي محمد وآل محمد
بهانه چاپ مقاله در مورد وب لاگ در روزنامه جام جم
وب لاگ نويسان عزيز لطفا اسفند دود کنيد تا نظر نخوريم هر چي بلا از است از چشم شور است
يک دفعه ديديد چشم خورديم
اسفند واسفند دونه اسفند سي وسه دونه کور شه چشم حسود و...الهم صلي علي محمد وآل محمد

اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۱

روز صليب سرخ و هلال احمر
لطفا کنيد اين مقاله را بخوايد ونظر بدهيد
يادتان نرود نظر بدهيد



نظر يادتان نرود

اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۱

سلام
بزرگداشت شيخ صدوق ره


شناسنامه
ـ محمد بن علي بن بابويه معروف به شيخ صدوق در حدود سال 306 ق در شهر قم متولد شد... يكي از
معروف ترين خاندانهاي بزرگ كه بيش از سيصد سال در مركز ايران دانشمندان نامور از آن برخاسته
از خاندان «بابويه» است كه «صدوق» بزرگترين شخصيت اين خاندان به شمار ميرود....
ـ شيخ طوسي در كتاب غيبت دربارة تولد «صدوق» چنين نگاشته است:«بسياري ازبزرگان قم نقل كرده اند
كه علي بن حسين بن بابويه (پدر شيخ صدوق) با دختر عموي خود ازدواج كرد ولي از وي صاحب فرزند
نشد نامه اي به شيخ ابوالقاسم حسين بن روح (يكي از نائبان امام عصر (عج) در زمان غيبت صغري) نوشت
كه از حضرت ولي عصر (عج) بخواهد تا براي او دعا كند كه خداوند به او فرزند عطا فرمايد. از حضرت
جواب آمد كه از اين همسر صاحب فرزند نمي شوي ولي بزودي با كنيزي ديلمي (نام طائقه اي كه در شمال
ايران مي زيسته و مدتي بر قسمتهاي عمدة ايران حكمراني داشتند و به آنها ديليمان مي گويند) ازدواج
خواهي كرد كه خداوند از او دو فرزند فقيه به تو خواهد داد. ـ شيخ صدوق خود نيز ماجراي دعاي حضرت
ولي عصر (عج) و ولادت خود را در كتاب «اكمال الدين» آورده است و در ادامه نوشته است كه هر گاه
«ابو جعفر محمد بن علي اسود» (كسي كه نامه پدر شيخ صدوق را به نائب امام زمان (عج) رسانده است)
مرا مي ديد كه براي آموختن حديث و علوم اهل بيت (ع) با اشتياق تمام به درس اساتيد مي رفتم، مي فرمود:
اين ميل و اشتياق به علم آموزي كه تو داري جاي تعجب نيست زيرا تو به دعاي امام زمان متولد شده اي ....
دوران پرورش و تحصيل
«محمد» در سنين كودكي فراگيري دانش ديني از نزد پدر آغاز كرد و تحصيلات ابتدايي و رشد اوليه او در
علوم در شهر قم كه آن روز محضر دانشمندان و محدثان بود به انجام رسيد....
جامعه اي كه او در آن مي زيست
ـ يكي از حوادث مهم دوران زندگي شيخ صدوق روي كار آمدن سلسلة‌ ايراني نژاد و شيعي مذهب آل بويه
بود كه ميان سالهاي 322- 448 هجري قمري بر بخش بزرگي از ايران و عراق و جزيره تا مرزهاي شمالي
شام فرمان راندند. هجرت شيخ صدوق از قم به ري و اقامت در آنجا نيز به درخواست يكي از حاكمان اين
سلسه «ركن الدين ديلمي» بوده است.به نظر مي رسد علت اصلي اين دعوت و عزيمت، خلايي بود كه از
هجرت شيخ كليني (نويسنده اولين كتاب حديثي شيعي به نام اصول كافي) از ري به بغداد و سپس رحلت او
پيش آمده بوده است.
در حقيقت وجود شيخ صدوق در ري مي توانست منشا بركات فراوان باشد و آن بزرگوار نيز با توجه به
اهميت موضوع دعوت ركن الدوله را پذيرفت.... و بحثهاي بسياري در موضوعات مختلف اسلامي به ويژه
در دو موضوع مهم امامت و غيبت حضرت ولي عصر (عج) با رهبران مذاهب مختلف انجام داد....
سفرهای علمی

ـ عشق به جمع آوري احاديث و حفظ و حراست از سخنان پيشوايان ديني و نشر و توزيع آنها مهمترين
كاري بود كه شيخ صدوق با سفرهاي متعدد به انجام رسانيد. براي رسيدن به اين هدف، از بلخ و بخارا
تا كوفه و بغداد و از آنجا تا مكه و مدينه سفر كرده و با تمام مراكز اسلامي آن زمان اعم از شيعه و سني
ارتباط برقرار كرده است....
مقام علمی

ـ شيخ صدوق را نمي توان تنها يك محدث يا فقيه يا اصولي ناميد بلكه با نظر به گوناگوني تاليفات او
سخنان عالمان ديني در حق وي پي به دانش (بسيار) او خواهيم برد.
عمر رضا كي له «از عالمان اهل سنت» در حق او نوشته است: «محمد بن علي بن الحسين .... شيعي
مفسر، فقيه، اصولي،‌ محدث، حافظ، آشناي به رجال ‌و ... (بوده است) ....
آثار شيخ صدوق
ـ شيخ طوسي در كتاب الفهرست نوشته است: وي نزديك به سيصد كتاب تاليف كرده است...
مشهورترين و بزرگترين كتاب صدوق، پس از مدينه العلم (كه مفقود شده است) كتاب «من لا يحضره
الفقيه» مي باشد كه نزديك، شش هزار حديث در موضوعات مختلف فقهي در آن جمع آوري شده است.

برخی ازآثار وی

ـ كمال الدين و تمام النعمه: در مورد امام زمان (عج) و پاسخ به شبهات و اشكالات مخالفين در مورد
غيبت آن بزرگوار.ـ معاني الاخبار: حاوي رواياتي كه موارد ابهام و مشكل احاديث و آيات قرآن را
توضيح داده است.ـ عيون اخبار الرضا: اين كتاب را براي صاحب بن عباد وزير دانشمند و دين پرور
آل بويه نگاشته و به وي اهدا كرده است و در آن رواياتي كه از امام هشتم (ع) نقل شده گرد آمده است .
ـ خصال: اين كتاب كه در بردارندة نكات اخلاقي، علمي،‌تاريخي و فقهي و پنداري درس آموز مي باشد.
براساس سلسه اعداد ترتيب يافته است... او در هر باب رواياتي كه مطابق همان عدد نكته يا مطلبي را در
بردارد آورده است.ـ امالي (مجالس): مجموعه درسها و سخنرانيهاي شيخ صدوق كه مطالب آن را شاگردان
وي تحرير كرده اند. علل الشرايع: شامل علتها و فلسفه احكام است.
شاگردان وی

ـ از ميان شاگردان وي كه سرآمد همة آنهاست مي توان دانشمند بلند آوازة شيعه محمد بن محمد بن لغمان
معروف به «شيخ مفيد» را نام برد كه بحق برازنده اين لقب بود و خدمت بسياري به دين و ديانت كرد ......
سال وفات

ـ شيخ صدوق سرانجام پس از عمري تلاش و تحقيق در سنگر علم و فرهنگ اسلامي در سال 381 ق
در 75 سالگي دعوت پروردگار خويش را لبيك گفت و در جوار رحمت بي منتهاي او جاي گرفت. آرامگاه
وي در نزديكي مرقد حضرت عبدالعظيم حسني (ع) در شهر ري به نام «ابن بابويه» زيارتگاه مسلمانان
است....

تلخيص از كتاب گلشن ابرار/ ج اول / ص 22

جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم/ نشر معروف/ سال 1379

اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۱



گوش کنيد ودانلود کنيد
زيارت عاشورارا گوش کنيد ودانلود کنيد
چند مرثيه
مرثيه کاروان اسيران
مرثيه لالايي
واين مرثيه باصداي کويتي پور

اين تصاوير زيبا را حتما ببينيد
اولي تصوير دومين تصوير
وسومين تصوير
سلام بر اسير گرفتاريها و كشته شده اشكها
سلام بر وارث انبيا
سلام بر دليل خداوند بر خلق
سلام بر نجات بخش بندگان خدا از جهل و
سرگردانی و گمراهی
سلام بر بنده صابر و خير خواه
سلام بر كسي كه با سعادت زيست و ستوده درگذشت
سلام بر مظلوم شهيد
خدايا دوست دار آنكه دوستش دارد و
دشمن دار هركه را كه دشمن اوست

اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۱

امروز روز معلم است
روز معلم گرامي باد
اين نما هنگ را هم ببينيد هم گوش کنيد
سري هم به اينجا بزنيد
سلام
هر کی از گل و گياه سر دار مياره بخواند
يک عزيزي از سرزمين گل وگاو و يهود براي من هديه(خودش را کشته) آورده
يک گلدان بامبو که چهل، پنجاه تا بامبو داره، خيلي قشنگ است ولي من اصلا نميدانم با اين بامبو ها چه کار کنم شما لطف کنيد
آدرس سايتي يا اگر ميدانيد يک راهنمايي براي نگهداري اين بامبوها بفرماييد