آخرين دقايق زندگي دهخدا "دهخدا ، غروب روز دوشنبه 7 اسفند ماه 1334 شمسي در گذشت . ده روز بعد فريدون مشيري در مجله روشنفکر راجع به آخرين ساعت حيات دهخدا نوشت:
دهخدا با صورت متورم و چشمان برآمده ، دو زانو نشسته بود. بيماري و خستگي ِ چهل و هشت سال کار ، او را از پاي درآورده بود. سنگيني چهل و هشت سال مطالعه ، تحقيق و جستجو ، شانه هاي ناتوان او را خرد مي کرد. هزاران جلد کتاب ، که در مدت چهل و هشت سال با او سخن گفته و گفت و گو کرده بودند ، اينک همه خاموش نشسته و استاد پير را تماشا مي کردند.
در اين هنگام ، دکتر محمد معين و سيد جعفر شهيدي ، همکاران صميمي و مهربان او به عيادتش آمدند.
دهخدا در همان حال گفت : پوست بر استخوان ترنجيده.
لحظاتي چند به سکوت گذشت. استاد پير هر چند لحظه يکبار به حالت اغماء فرو مي رفت و باز به حال عادي برمي گشت . در يکي از اين لحظات ، لبان دهخدا سکوت سنگين را شکست و گفت:« که مپرس»
باز چند لحظه سکوت برقرار شد و دهخدا مجدداً گفت:« که مپرس».
در اين موقع آقاي دکتر معين پرسيد:« منظورتان شعر حافظ است؟»
دهخدا جواب داد:« بله»
دکتر معين گفت:« مايل هستيد برايتان بخوانم ؟»
دهخدا گفت:« بله»
آنگاه دکتر معين ديوان حافظ را برداشت و چنين خواند:
درد عشقي کشيده ام که مپرس زهر هجري چشيده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار دلبري برگزيده ام که مپرس
آنچنان در هواي خاک درش مي رود آب ديده ام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش سخناني شنيده ام که مپرس
سوي من لب چه مي گزي که مگوي لب لعلی گزيده ام که مپرس
بی تو در کلبه گدايي خويش رنجهائي کشيده ام که مپرس
همچو حافظ غريب در ره عشق به مقامي رسيده ام که مپرس
از آن لحظه به بعد ، دهخدا به حالت اغماء فرو رفت و روز بعد جان سپرد.
اسفند ۰۷، ۱۳۸۱
بهمن ۲۹، ۱۳۸۱
عيد غدير خم بر عاشقان ولايت مبارک باد
دريا در غدير
شب رفت و صبح ديد كه فرداست
پلكي زد و ز خواب به پا خاست
از شرق آبهاي كفآلود
خورشيد بر دميده و پيداست
با اين پرندههاي خوش آواز
ساحل ز بانگ و هلهله غوغاست
انگار دوش، دختر خورشيد
اين دختري كه اين همه زيباست؛
تن شسته در طراوت دريا
كاين گونه دلفريب و دل آراست
زان ابرهاي خيس كه ساحل
از دركشان به نرمي ديباست؛
در دوردست آبي دريا
يك لكه ابر گمشده پيداست
گويي كه چشمهاي تر او
در كام صبح، گرم تماشاست
اين نرم موجهاي پياپي
گيسوي حلقه حلقه درياست
دريا ـ كه مثل خاطره دور است ـ
دريا ـ كه مثل لحظه همين است ـ
اين حجم بينهايت آبي
تلفيقي از حقيقت و رؤياست
اين پاك، اين كرامت سيال
آميزهاي ز خشم و مداراست
گاهي چو يك حماسه بشكوه
گاهي چو يك تغزل شيواست؛
مثل علي به لحظه پيكار
مثل علي به نيمه شبهاست
مردي كه روح نوح و خليل است
روحي كه روح بخش مسيحاست
روحي كه ناشناخته مانده
روحي كه تا هميشه معماست
روحي كه چون درخت و شقايق
نبض بلوغ جنگل و صحراست
در دوردست شب، شب كوفه
اين نالههاي كيست كه برپاست؟
انگار آن عبادت معصوم
در غربت نخليه به نجواست
اين شب، شب ملائكه و روح
يا رازگونه ليله اسراست؟
آن نور در حصار نگنجيد
پرواز كرد هر طرفي خواست
فرياد آن عدالت مظلوم
در كوچهسار خاطره برجاست
خود روح سبز باغ گواه است:
آن سرو استقامت تنهاست
او بر ستيغ قاف شجاعت
همواره در تجرد عنقاست
در جستجوي آن ابديت
موساي شوق، راهي سيناست
وقتي كه شب به وسعت يلداست
خورشيد گرم ياد تو با ماست
اي چشمهسار! مزرعهها را
ياد هماره سبز تو سقاست
برخيز ـ اي نماز مجسم! ـ
برمأذنه، بلال در آواست
در سردسير فاصله، محراب
آغوش گرمجوش تمناست
بيتو هنوز كعبه حرمت
با جامه سيه به معزاست
بيتو مدينه ساكت و خاموش
بيتو هواي كوفه غمافزاست
بيتو هواي ابري چشمم
عمري براي گريه مهياست
وقتي تو در ميانه نباشي
شادي چو عمر صاعقه كوتاست
بيتو گسسته، دفتر ماني
بيتو شكسته، چنگ نكيساست
بيتو پگاه خاطره تاريك
با تو نگاه پنجره بيناست
بيتو صداي آب، غم آلود
با تو نواي ناي، طربزاست
ـ اي آن كه آفتاب تريني! ـ
با تو چه وحشتيم ز سرماست
روح تو چون قصيده بلند است
ديگر چه جاي وصف تو ما راست؟
سهيل محمودي
دريا در غدير
شب رفت و صبح ديد كه فرداست
پلكي زد و ز خواب به پا خاست
از شرق آبهاي كفآلود
خورشيد بر دميده و پيداست
با اين پرندههاي خوش آواز
ساحل ز بانگ و هلهله غوغاست
انگار دوش، دختر خورشيد
اين دختري كه اين همه زيباست؛
تن شسته در طراوت دريا
كاين گونه دلفريب و دل آراست
زان ابرهاي خيس كه ساحل
از دركشان به نرمي ديباست؛
در دوردست آبي دريا
يك لكه ابر گمشده پيداست
گويي كه چشمهاي تر او
در كام صبح، گرم تماشاست
اين نرم موجهاي پياپي
گيسوي حلقه حلقه درياست
دريا ـ كه مثل خاطره دور است ـ
دريا ـ كه مثل لحظه همين است ـ
اين حجم بينهايت آبي
تلفيقي از حقيقت و رؤياست
اين پاك، اين كرامت سيال
آميزهاي ز خشم و مداراست
گاهي چو يك حماسه بشكوه
گاهي چو يك تغزل شيواست؛
مثل علي به لحظه پيكار
مثل علي به نيمه شبهاست
مردي كه روح نوح و خليل است
روحي كه روح بخش مسيحاست
روحي كه ناشناخته مانده
روحي كه تا هميشه معماست
روحي كه چون درخت و شقايق
نبض بلوغ جنگل و صحراست
در دوردست شب، شب كوفه
اين نالههاي كيست كه برپاست؟
انگار آن عبادت معصوم
در غربت نخليه به نجواست
اين شب، شب ملائكه و روح
يا رازگونه ليله اسراست؟
آن نور در حصار نگنجيد
پرواز كرد هر طرفي خواست
فرياد آن عدالت مظلوم
در كوچهسار خاطره برجاست
خود روح سبز باغ گواه است:
آن سرو استقامت تنهاست
او بر ستيغ قاف شجاعت
همواره در تجرد عنقاست
در جستجوي آن ابديت
موساي شوق، راهي سيناست
وقتي كه شب به وسعت يلداست
خورشيد گرم ياد تو با ماست
اي چشمهسار! مزرعهها را
ياد هماره سبز تو سقاست
برخيز ـ اي نماز مجسم! ـ
برمأذنه، بلال در آواست
در سردسير فاصله، محراب
آغوش گرمجوش تمناست
بيتو هنوز كعبه حرمت
با جامه سيه به معزاست
بيتو مدينه ساكت و خاموش
بيتو هواي كوفه غمافزاست
بيتو هواي ابري چشمم
عمري براي گريه مهياست
وقتي تو در ميانه نباشي
شادي چو عمر صاعقه كوتاست
بيتو گسسته، دفتر ماني
بيتو شكسته، چنگ نكيساست
بيتو پگاه خاطره تاريك
با تو نگاه پنجره بيناست
بيتو صداي آب، غم آلود
با تو نواي ناي، طربزاست
ـ اي آن كه آفتاب تريني! ـ
با تو چه وحشتيم ز سرماست
روح تو چون قصيده بلند است
ديگر چه جاي وصف تو ما راست؟
سهيل محمودي
بهمن ۱۲، ۱۳۸۱
جشن سده
واژه سده: بيشتر دانشمندان نام سده را گرفته شده از صد مي دانند. ابوريحان بيروني مي نويسد: “سده گويند يعني صد و آن يادگار اردشير بابكان است و در علت و سبب اين جشن گفته اند كه هرگاه روزها و شب ها را جداگانه بشمارند، ميان آن و آخر سال عدد صد بدست مي آيد و برخي گويند علت اين است كه در اين روز زادگان كيومرث، پدر نخستين، درست صدتن شدند و يكي از خود را بر همه پادشاه گردانيدند” و برخي برآنند كه در اين روز فرزندان مشي و مشيانه به صد رسيدند و نيز آمده : “شمار فرزندان آدم ابوالبشر در اين روز به صد رسيد .”
نظر ديگر اينكه سده معروف، صدمين روز زمستان از تقويم كهن است، زمستان در تقويم كهن 150 روزه و تابستان 210 روزه بوده است و برخي گفته اند كه اين تسميه به مناسبت صد روز پيش از به دست آمدن محصول و ارتفاع غلات است.
زنده ياد استاد مهرداد بهار معتقد است كه واژه سده از فارسي كهن به معني پيدايش و آشكار شدن آمده و آن را برگزاري مراسمي به مناسبت چهلمين روز تولد خورشيد (يلدا) دانسته و مي نويسد: … جشن سده سپري شدن چهل روز از زمستان و دقيقا در پايان چله بزرگ قرار دارد. البته به جشني ديگر كه در دهم دي ماه برگزار مي شده و كمابيش مانند جشن سده بوده هم بايد توجه كنيم كه در آن نيز آتش ها مي افروختند. اگر نخستين روز زمستان را پس از شب يلدا – تولد ديگري براي خورشيد بدانيم، مي توان آنرا هماهنگ با جشن گرفتن در دهمين و چهلمين روز تولد، آيين كهن و زنده ايراني دانست. (در همه استان هاي كشور و سرزمين هاي ايراني نشين، دهم و چهلم كودك را جشن مي گيرند) و اين واژه “sada” (اسم مونث) كه به معني پيدايي و آشكار شدن است ، در ايران باستان sadok و در فارسي ميانه sadag بوده و واژه عربي سذق و نوسذق (معرب نوسده) از آن آمده است.
پيشينه اسطوره اي پيدايش آيين و جشن سده:
از اسطوره هاي جشن سده تنها يكي به پيدايش آتش اشاره دارد. فردوسي مي گويد: هوشنگ پادشاه پيشدادي، كه شيوه كشت و كار، كندن كاريز، كاشتن درخت … را به او نسبت مي دهند، روزي در دامنه كوه ماري ديد و سنگ برگرفت و به سوي مار انداخت و مار فرار كرد. اما از برخورد سنگها جرقه اي زد و آتش پديدار شد. هم در كتاب “التفهيم” و هم “آثارالباقيه” ابوريحان، از پديد آمدن آتش سخني نيست بلكه آنرا افروختن آتش بر بامها مي داند كه به دستور فريدون انجام گرفت و در نوروزنامه آمده است كه : “آفريدون … همان روز كه ضحاك بگرفت جشن سده برنهاد و مردمان كه از جور و ستم ضحاك رسته بودند، پسنديدند و از جهت فال نيك، آن روز را جشن كردندي و هر سال تا به امروز، آيين آن پادشاهان نيك عهد را در ايران و دور آن به جاي مي آورند.”
برگزاري جشن سده:
الف) تا دوره ساساني: فردوسي آنرا به هوشنگ نسبت مي دهد و ابوريحان بيروني و نوروزنامه آنرا از فريدون مي دانند و همچنين رسمي شدن جشن سده به زمان اردشير بابكان منسوب گرديده است، اما در هيچكدام به شيوه برگزاري آن اشاره اي نشده است.
ب) بعد از ساسانيان: مورخان و نويسندگاني چون بيروني، بيهقي، گرديزي، مسكويه و … از شيوه برگزاري جشن سده در دوران غزنويان، سلجوقيان، خوارزمشاهيان، آل زيار و … تا دوره مغول بسيار نوشته اند. از آيين هاي عامه مردم سندي نداريم اما در حضور شاهان، رسم شعرخواني بود و نيز پرندگان و جانوراني به آتش انداخته مي شدند و گياه خوشبو تبخير مي كردند تا مضرات آن را برطرف كنند.
ج) در عصر حاضر: در مازندران، كردستان، لرستان،و سيستان و بلوچستان؛ روستاييان و كشاورزان و چوپانان و چادرنشينان نزديك غروب يكي از روزهاي زمستان (آغاز نيمه يا پايان زمستان) روي پشت بام، دامنه كوه، نزديك زيارتگاه، كنار چراگاه و يا كشتزار آتشي افروخته و بنا بر سنتي كهن پيرامون آن گرد مي آيند بدون آنكه نام جشن سده بر آن نهند.
ولي در كرمان جشن سده يا سده سوزي در بين تمامي اقشار مردم كرمان، مسلمان، زرتشتي، كليمي … رواج دارد كه همه ساله در دهم بهمن ماه برگزار مي شود. در بين چادرنشينان بافت و سيرجان سده سوزي چوپاني برگزار مي شود كه شب دهم بهمن آتش بزرگي بنام آتش جشن سده، با چهل شاخه از درختان هرس شده كه نشان چهل روز “چله بزرگ” است در ميدان ده برمي افروزند و مي خوانند: سده سده دهقاني/ چهل كنده سوزاني/ هنوز گويي زمستاني.
چنانكه از كتاب ها و اسناد تاريخي برمي آيد جشن سده جنبه ديني نداشته و تمام داستان هاي مربوط به آن غيرديني است و بيشتر جشني كهن و ملي به شمار مي آيد و وارث حقيقي جشن سده نه فقط زرتشتيان، بلكه همه ايرانيان اند، ميراثي كه به بسياري از كشورهاي همسايه نيز راه يافت.
برگرفته از :
روح الاميني،محمود. آيين ها و جشن هاي كهن در ايران امروز .
واژه سده: بيشتر دانشمندان نام سده را گرفته شده از صد مي دانند. ابوريحان بيروني مي نويسد: “سده گويند يعني صد و آن يادگار اردشير بابكان است و در علت و سبب اين جشن گفته اند كه هرگاه روزها و شب ها را جداگانه بشمارند، ميان آن و آخر سال عدد صد بدست مي آيد و برخي گويند علت اين است كه در اين روز زادگان كيومرث، پدر نخستين، درست صدتن شدند و يكي از خود را بر همه پادشاه گردانيدند” و برخي برآنند كه در اين روز فرزندان مشي و مشيانه به صد رسيدند و نيز آمده : “شمار فرزندان آدم ابوالبشر در اين روز به صد رسيد .”
نظر ديگر اينكه سده معروف، صدمين روز زمستان از تقويم كهن است، زمستان در تقويم كهن 150 روزه و تابستان 210 روزه بوده است و برخي گفته اند كه اين تسميه به مناسبت صد روز پيش از به دست آمدن محصول و ارتفاع غلات است.
زنده ياد استاد مهرداد بهار معتقد است كه واژه سده از فارسي كهن به معني پيدايش و آشكار شدن آمده و آن را برگزاري مراسمي به مناسبت چهلمين روز تولد خورشيد (يلدا) دانسته و مي نويسد: … جشن سده سپري شدن چهل روز از زمستان و دقيقا در پايان چله بزرگ قرار دارد. البته به جشني ديگر كه در دهم دي ماه برگزار مي شده و كمابيش مانند جشن سده بوده هم بايد توجه كنيم كه در آن نيز آتش ها مي افروختند. اگر نخستين روز زمستان را پس از شب يلدا – تولد ديگري براي خورشيد بدانيم، مي توان آنرا هماهنگ با جشن گرفتن در دهمين و چهلمين روز تولد، آيين كهن و زنده ايراني دانست. (در همه استان هاي كشور و سرزمين هاي ايراني نشين، دهم و چهلم كودك را جشن مي گيرند) و اين واژه “sada” (اسم مونث) كه به معني پيدايي و آشكار شدن است ، در ايران باستان sadok و در فارسي ميانه sadag بوده و واژه عربي سذق و نوسذق (معرب نوسده) از آن آمده است.
پيشينه اسطوره اي پيدايش آيين و جشن سده:
از اسطوره هاي جشن سده تنها يكي به پيدايش آتش اشاره دارد. فردوسي مي گويد: هوشنگ پادشاه پيشدادي، كه شيوه كشت و كار، كندن كاريز، كاشتن درخت … را به او نسبت مي دهند، روزي در دامنه كوه ماري ديد و سنگ برگرفت و به سوي مار انداخت و مار فرار كرد. اما از برخورد سنگها جرقه اي زد و آتش پديدار شد. هم در كتاب “التفهيم” و هم “آثارالباقيه” ابوريحان، از پديد آمدن آتش سخني نيست بلكه آنرا افروختن آتش بر بامها مي داند كه به دستور فريدون انجام گرفت و در نوروزنامه آمده است كه : “آفريدون … همان روز كه ضحاك بگرفت جشن سده برنهاد و مردمان كه از جور و ستم ضحاك رسته بودند، پسنديدند و از جهت فال نيك، آن روز را جشن كردندي و هر سال تا به امروز، آيين آن پادشاهان نيك عهد را در ايران و دور آن به جاي مي آورند.”
برگزاري جشن سده:
الف) تا دوره ساساني: فردوسي آنرا به هوشنگ نسبت مي دهد و ابوريحان بيروني و نوروزنامه آنرا از فريدون مي دانند و همچنين رسمي شدن جشن سده به زمان اردشير بابكان منسوب گرديده است، اما در هيچكدام به شيوه برگزاري آن اشاره اي نشده است.
ب) بعد از ساسانيان: مورخان و نويسندگاني چون بيروني، بيهقي، گرديزي، مسكويه و … از شيوه برگزاري جشن سده در دوران غزنويان، سلجوقيان، خوارزمشاهيان، آل زيار و … تا دوره مغول بسيار نوشته اند. از آيين هاي عامه مردم سندي نداريم اما در حضور شاهان، رسم شعرخواني بود و نيز پرندگان و جانوراني به آتش انداخته مي شدند و گياه خوشبو تبخير مي كردند تا مضرات آن را برطرف كنند.
ج) در عصر حاضر: در مازندران، كردستان، لرستان،و سيستان و بلوچستان؛ روستاييان و كشاورزان و چوپانان و چادرنشينان نزديك غروب يكي از روزهاي زمستان (آغاز نيمه يا پايان زمستان) روي پشت بام، دامنه كوه، نزديك زيارتگاه، كنار چراگاه و يا كشتزار آتشي افروخته و بنا بر سنتي كهن پيرامون آن گرد مي آيند بدون آنكه نام جشن سده بر آن نهند.
ولي در كرمان جشن سده يا سده سوزي در بين تمامي اقشار مردم كرمان، مسلمان، زرتشتي، كليمي … رواج دارد كه همه ساله در دهم بهمن ماه برگزار مي شود. در بين چادرنشينان بافت و سيرجان سده سوزي چوپاني برگزار مي شود كه شب دهم بهمن آتش بزرگي بنام آتش جشن سده، با چهل شاخه از درختان هرس شده كه نشان چهل روز “چله بزرگ” است در ميدان ده برمي افروزند و مي خوانند: سده سده دهقاني/ چهل كنده سوزاني/ هنوز گويي زمستاني.
چنانكه از كتاب ها و اسناد تاريخي برمي آيد جشن سده جنبه ديني نداشته و تمام داستان هاي مربوط به آن غيرديني است و بيشتر جشني كهن و ملي به شمار مي آيد و وارث حقيقي جشن سده نه فقط زرتشتيان، بلكه همه ايرانيان اند، ميراثي كه به بسياري از كشورهاي همسايه نيز راه يافت.
برگرفته از :
روح الاميني،محمود. آيين ها و جشن هاي كهن در ايران امروز .
اشتراک در:
پستها (Atom)