اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۲

سلام

دجال دروغگوى فريبنده

در فرهنگ جديد عربى - فارسى‏منجدالطلاب و فرهنگ لاروس معانى‏لغت دجال چنين آمده است: «آب طلا، گروه بزرگ انبوه ، دروغگو ، فريبنده‏لقب مسيح كذاب كه در آخرالزمان‏ظهور كند.»
مرحوم علامه على‏اكبر دهخدااين لغت را در لغتنامه خود، هم باتشديد «جيم » و هم بدون تشديد«جيم‏» ضبط نموده است.
مهدى پرتوى آملى درباره اين‏لغت مى‏نويسد: «دجال صيغه مبالغه‏از لغت دجل و به معنى خدعه ،نيرنگ ، حيله و باطل است.»
شادروان دكتر محمد خزائلى‏تعبيرى زيبا و ظريف از لغت دجال‏كرده است: «دجال كلمه‏اى مركب‏است و الف و لام آن همان الف ولامى است كه در نامهاى دانيال وخرقيال هم وجود دارد و به معنى‏«خدا» ست. جزء اول آن هر چه باشدبه معنى «ضد» و «دشمن‏» است ودور نيست كه با «دژ»، «دشمن‏» و«دشوار» همريشه باشد. (1) بنابراين‏تعبير، دجال يعنى : ضدخدا، دشمن‏خدا.
شكل ظاهرى «دجال‏»
دجال را با سيمايى عجيب مجسم‏كرده‏اند. صورتى آبله رو كه يك‏چشم او كور شده - چشم راست - وچشم ديگرش در وسط پيشانى ،مانند ستاره صبح درخشان است.اين بيت مولانا جلال‏الدين بلخى‏به‏يك چشم بودن دجال گواهى دارد :
او به سر، دجال يك چشم لعين اى خدا فريادرس نعم‏المعين
نام اصلى، كنيه، محل اقامت و محل ظهور دجال
نام اصلى دجال، «صائد بن صيد»و كنيه‏اش «ابويوسف‏» است. ازمادرى يهودى به نام «ميمونه‏» به‏دنيا آمده و در جزيره‏اى به يك‏صخره بسته شده است. چون سال‏از چهارصد هجرت بگذرد، بايدمنتظر بود تا ظاهر شود و اين ازعلامات آخرالزمان است.
خراسان و كوفه از نقاطى هستندكه به عنوان محل خروج و ظهوردجال ذكر شده‏اند. خاقانى شاعرنامى قرن ششم هجرى قمرى محل‏ظهور دجال را چنين ذكر مى‏كند:
نه عيسى راست از ياران كمينه سوزنى دربر؟ نه سوزن شبه دجال است‏يك چشم و صفاهانى (2) ؟

كيفيت‏خروج دجال
كيفيت‏خروج دجال به اين ترتيب‏است كه سه سال قبل از خروجش دردنيا قحط و خشكسالى مى‏شود. به‏اين صورت كه سال اول، ثلث‏باران وسال دوم دو ثلث‏باران معمولى‏نمى‏بارد و سال سوم حتى يك قطره‏باران از آسمان به زمين نمى‏بارد ويك برگ سبز از زمين روييده‏نمى‏شود. در اين موقع كه گرسنگى وتشنگى بر عالميان سايه افكنده‏است، دجال خروج مى‏كند. هنگامه‏عجيبى بر پا مى‏شود و دجال به كمك‏پيروانش بر تمام شهرها مسلطمى‏شود و «بيت‏المقدس‏» را كه‏ساكنانش حاضربه‏تسليم‏نمى‏شوند،محاصره مى‏كند. در چنين زمانى به‏هنگام نماز صبح و يا عصر، حضرت‏مهدى صاحب‏الزمان عليه السلام ظهورمى‏كند و با جماعت محصورين به‏نماز مى‏ايستد. حضرت عيسى بن‏مريم عليه السلام نيز از آسمان فرود مى‏آيدو به صاحب‏الامرعليه السلام اقتدا مى‏كند.آنگاه حضرت صاحب‏الزمان عليه السلام ازحصار خارج شده، دجال و پيروانش‏را از ميان برمى‏دارد.

دجال در اعتقادات مسيحيت
مسيحيان دجال را «مسيح كذاب‏و دروغين‏» مى‏دانند كه دشمن وضدمسيح (3) است. قاموس كتاب‏مقدس (صفحه 460) دجال را اسم‏عام و دجال و دجالان را كسانى‏مى‏داند كه تجسم مسيح را تكذيب‏مى‏كنند. در همين كتاب آمده است كه‏كلمه دجال در جايى ديگر جز دررساله «يوحنا» يافت نمى‏شود ومقصود از دجال كسى است كه بامسيح مقاومت و ضديت مى‏نمايد ومدعى آن باشد كه خود او در جاى‏مسيح است و در رساله اول يوحنا، مى‏گويد: «و هر روحى كه عيساى‏مجسم شده را انكار كند از خدانيست. اين است روح دجال، كه‏شنيده‏ايد، مى‏آيد و الان هم در جهان‏است‏» و نيز مى‏گويد: «دروغگوكيست؟ جز آنكه مسيح بودن عيسى‏را انكار كند و آن دجال است.»

نشانى‏هاى دقيق دجال ازكلام اميرمؤمنان على عليه السلام
«اسبغ بن نباته‏» از اميرالمؤمنين‏عليه السلام پرسيد: «يا اميرالمؤمنين دجال‏كيست؟ فرمودند كه: آگاه باشيد، دجال «صائدبن‏صيد» است و شقى كسى است كه او را تصديق كند و سعيد كسى است كه او را تكذيب كند...و از دهى كه معروف به يهوديه‏است ، خروج مى‏كند. چشم راستش‏از اصل خلقت ندارد به طورى كه‏گودى حدقه‏اش نيست و ديگرى كه‏در پيشانيش است، مانند ستاره‏صبح مى‏درخشد و در چشمش مانندپارچه گوشت چيزى است گويا كه باخون ممزوج است و در ميان‏چشمش لفظ «كافر» نوشته شده به‏طورى كه همه كس آن را مى‏خواند خواه نويسنده باشد و خواه نه . به‏درياها داخل مى‏شود و آفتاب با وى‏سير مى‏كند و در پيش رويش كوهى‏است از دود و در پشت‏سرش كوه‏سفيدى است كه خلايق چنين‏مى‏دانند كه آن طعام است و در ايام‏قحط شديدى خروج مى‏كند وبه‏درازگوش سبز يا خاكسترى رنگ‏سوار شود و زمين در زير پايش‏پيچيده مى‏گردد و به هيچ آب‏نمى‏گذرد مگر اينكه خشكيده‏مى‏شود به طورى كه جايش تا روزقيامت‏خشك مى‏ماند وبه آواز بلندندا مى‏كند، به نوعى كه همه جن وانس و شياطين ، كه در ما بين مشرق‏و مغرب‏اند صداى او را مى‏شنوند.چنين مى‏گويد:

«اى دوستان من! به زودى به‏سوى من آييد. منم آن كسى كه‏مخلوقات را خلق نمود و ايشان را درمحكم نمودن تركيبشان با هم‏مساوى گردانيد و اندازه صورتها وهياتهاى ايشان راتعيين نمود و منم‏آن پروردگار شما كه بر همه اشياقادر است.»

و اين دشمن خدا، اينها را دروغ‏مى‏گويد، زيرا كه او مردى است كه‏طعام مى‏خورد و در بازارها راه‏مى‏رود و پروردگار شما كور نيست‏و طعام نمى‏خورد و راه نمى‏رود و ازمكانى به مكان ديگر منتقل نمى‏شود.آگاه شويد بدرستى كه بسيارى ازتابعان او در آن روز اولاد زنا وصاحبان طيلسان سبز هستند و آن‏پارچه‏اى است مانند ردا كه بر سر ودوش انداخته مى‏شود.

خداوند عزوجل او را در شهر«شام‏» در بالاى تلى كه معروف است‏به تل «افيق‏» سه ساعت از روز«جمعه‏» گذشته به دست كسى كه‏مسيح بن مريم عليه السلام در پشت‏سرش‏نماز مى‏گزارد، به قتل مى‏رساند.آگاه شويد بدرستى كه بعد از اين‏طامه كبرى واقع خواهد شد و آن‏خروج دابه (4) از زمين است. بعد از آن‏امام على عليه السلام فرمودند كه : از من‏مپرسيد كه بعد از خروج دابه چه‏واقع خواهد شد. درآن حال «ترال بن‏سبره‏» به صعصعه گفت كه:اميرالمؤمنين از اين كلام اعجازنظام، چه چيز اراده نموده؟صعصعه گفت: يابن سبره! كسى كه‏عيسى‏بن‏مريم عليه السلام در پشت‏سرش‏نماز مى‏گزارد ، امام دوازدهم‏است!» (5)

سيماى دجال در ادب فارسى
از راه احاديث اسلامى، دجال به‏صورت شخصى مقابل و ضدعيسى بن مريم (6) ، در ادبيات فارسى‏مجسم شده است. قديمى‏ترين ديوان‏شعر كه در آن كلمه دجال و مفاهيم‏مرتبط با او در آن ديده مى‏شود«ديوان حكيم ناصرخسرو قباديانى‏»است (تولد 394 ق وفات 481 ق)حكيم ناصرخسرو 7 بار كلمه دجال‏را در ديوان اشعار خود آورده و دردو مورد «جهان‏» را به «دجال‏» شبيه‏و مانند كرده است:

دجال چيست؟ عالم و، شب چشم كوراوست وين روز چشم روشن او كيست، بى‏ريب عالم دجال تست و تو به دروغش بسته‏اى و مانده‏اى و گشته يگانه

از ديگر شاعرانى كه مضامين‏زيبايى از كلمه دجال ساخته،«افضل‏الدين بديل بن على خاقانى‏»شاعر قرن ششم هجرى است. دربين شاعران ، خاقانى بيشتر از همه ،اين كلمه را در شعرخود آورده است.دجال 22 بار در شعر خاقانى ديده‏مى‏شود. در شعر برخى شاعران‏ديگر كمابيش اين كلمه ديده مى‏شود.بعضى تركيبات و مضامين كه‏شاعران بااستفاده از كلمه دجال‏ساخته‏اند، چنين است:

- دجال بند، آن كه دجال را به بندمى‏كشد.

قلزم دجله عطا، مهدى دجال بند كسرى جمشيد جام خسرو خورشيدفر

مجيد بيلقانى

- دجال جفا، كنايه از دغل‏كار وستمگر

لب بگشا ، هيكل عيسى‏بخوان كز دم دجال جفا مرده‏اند

مولوى

- دجال چشم ، كنايه از يك چشم

چرا سوزن چنين‏دجال‏چشم‏است كه اندرجيب عيسى يافت ماوا

خاقانى

- دجال خلقت ، كنايه از بدنهاد

گر او هست دجال‏خلقت‏به‏رغمش تو را كم ز عيسى مريم ندارم

خاقانى

- دجال راى ، كنايه از بدانديش

چه مى‏خواهى از اين دجال رايان چه مى‏جويى ازاين مهدى نمايان

عطار نيشابورى

- دجال شكل ، كنايه از فريبكار

كيد اين دجال شكلان‏آخراندرچه‏فتاد چون لواى مهدى آخرزمان آمد پديد

مجيد بيلقانى

- دجال طبع، كنايه از بدنهاد وستم‏پيشه

از اين دجال طبعان وارهد دور نماند كار و بار عالم اين طور

وحشى بافقى

- دجال فعل، كنايه از فريبنده

نه روح‏الله بر اين دير است چون شد چنين دجال فعل اين دير مينا

خاقانى

- دجال كيش، كنايه از دروغگو وبدكردار

پى دجال كيشان برگرفته به تو نيرنگ ايشان درگرفته تو را دجال شد چون هادى راه به جز دوزخ كجا يابى وطنگاه

وحشى بافقى

- دجال عالم سوز، اشاره به‏فريب دادن دجال جهانيان را.( فراگيرشدن ظلم و ستم در عالم)

اى دريغا مهديى، كامروز از هر گوشه‏اى يك جهان دجال عالم سوز سر بركرده‏اند

سنايى

دجال در ادبيات عرفانى نيز،گذشته از تعبيرات و معانى دينى وكلامى ، كنايه از اهل نيرنگ و حيله‏است.

كلام آخر درباره «دجال‏»
به نظر مى‏رسد كه خروج دجال وفتنه او در جهان و كشته شدنش به‏دست‏حضرت مهدى عليه السلام، نمودار ورمزى ازجنگ «نور» و «ظلمت‏» باشد.بيان ديگرى از مبارزه نيكى و بدى وپيروزى نهايى روشنى و خير برتاريكى و شر كه در فرهنگ ايران به‏صورتهاى گوناگون مطرح است ودر اقوام و ملل ديگر هم سابقه دارد.در اوستا كتاب مقدس زرتشتيان هم‏از جنگ اهريمن و اهورامزدا ،گفتگوهاست و آيين‏مانويان هم براساس درگيرى دائمى نور و ظلمت‏پى‏ريزى شده است.

به هر حال، روزى كه دجال ظهوركند و جهان ، پر از ظلم و ستم باشد،حضرت مهدى صاحب‏الزمان عليه السلام‏مى‏آيد و ريشه ظلم و بيداد رابرمى‏كند و طومار دجال و دجال‏صفتان را در هم مى‏پيچد و آن‏هنگامى‏است كه اين آيه شريفه براى‏چندمين بار مصداق پيدا مى‏كند:

«و قل جاءالحق و زهق‏الباطل ان‏الباطل كان زهوقا» (7)

و به امتت‏بگو كه رسول حق آمد وباطل را نابود ساخت كه باطل خود لايق‏محو و نابودى ابدى است.

و آن روزى است كه وعده الهى‏تحقق پيدا كند:

«ونريد ان نمن على‏الذين‏استضعفوا فى‏الارض و نجعلهم‏ائمة و نجعلهم‏الوارثين‏» (8)

و ما اراده كرديم كه بر آن طايفه ذليل وضعيف در آن سرزمين منت گذارده و آنهارا پيشوايان خلق قرار دهيم و وارث ملك وجاه فرعونيان گردانيم.


برداشت از سايت حوزه

فروردین ۱۸، ۱۳۸۲

بزرگداشت عطار نيشابوريشيخ فريدون محمد عطار نيشابوري از شعراي بزرگ و مشهور ادبيات فارسي است.

اگر چه عطار به شعر و شاعري اعتنا ندارد و شعر را در چشم او مقداري نيست و راضي نيست که او را شاعر بشمارند و به وزن و رديف و قافيه نمي انديشد و خود را بيشتر مرد حال مي داند و فقط به معني توجه دارد ، ولي بايد به حق و انصاف او را از فصيح ترين شعراي زبان فارسي دانست.

بايد مردي صاحب عقل و ژرف بين و خوش ذوق باشد و کژبيني را کنار بگذارد و در درياي مواج و متلاطم و بي کرانه شعر عطار به غواصي بپردازد و اشعار نغز او را که فراوانست جدا کند و آنرا با شعر فصيح ترين شعراي زبان فارسي مقابله کند و بسنجد تا دريابد که شعر عطار نه تنها از حيث بيان معاني بلند انساني و عرفاني مقامي بسيار ارجمند دارد بلکه از حيث بيان معاني بلند انساني و عرفاني مقامي بسيار ارجمند دارد بلکه از حيث لفظ نيز در کمال فصاحت و بلاغت است.

شاعرم مشمر که من راضي نيم مرد حالم شاعر ماضي نيم

عيب از شعر است و اين اشعار نيست شعر را در چشم من مقدار نيست

تو مخوان شعرش اگر خواننده اي ره به معني بر اگر داننده اي

شعر گفتن چون ز راه وزن خاست وز رديف و فاقيه افتاد راست

گر بود اندک تفاوت نقل را کز نيايد مرد صاحب عقل را

نام و لقب عطار

نام عطار بدون ترديد محمد است زيرا علاوه بر آنکه اغلب تذکره نويسان او را به همين نام ناميده اند خود شيخ عطار مکرر در اشعارش نام خو را محمد ذکر کرده است.

از جمله:

من محمد نامم و اين شيوه نيز ختم کردم چون محمد اي عزيز

لقب شيخ عطار نيز بدون ترديد فريدالدين است زيرا باز علاوه بر اينکه تمام مورخين و تذکره نويسان او را بدين لقب خوانده اند در صفحه اول و آخر نسخه نفيسي از غزليات و قصايد عطار که در کتابخانه مجلس شوراي ملي موجود است و تاريخ کتابت آن 682 يعني 65 سال پس از شهادت عطار مي باشد. لقب عطار را فريدالدين ذکر کرده است . علاوه بر اين خود شيخ عطار در بسياري از قصايد و غزليات و مثنوي ها گاهي خود را فريد مي نامد که ظاهراً مخفف لقبش همان فريدالدين مي باشد.

سال تولد و وفات عطار

آغاز و پايان زندگي عطار بدرستي معلوم نيست سال تولد و وفات او را تذکره نويسان به تفاوت ذکر کرده اند.

چنانکه از مجموع گفته هاي مختلف برمي آيد ، سال تولد عطار در حدود 540 مي باشد و سال وفاتش در حدود سال 618 در قتل عام نيشابور در فتنه مغول اتفاق افتاده است.

بنابراين شيخ عطار قريب به هشتاد سال عمر کرده است و اين سال عمر با آنچه خود شيخ عطار درباره سنين عمر خود ذکر مي کند وفق دارد .

عطار در اشعارش سنين مختلف عمر خود را از سي سالگي تا هفتاد و اند سالگي متذکر گرديده است:

به زير خاک بسي خواب داري اي عطار مخسب نيز چو عمر آمدت به نيمه شصت

دردا و دريغا که چو در شصت فتادم از درج صدف ريخته شد سي گهر من

تو غافلي و به هفتاد پشت شد چو کمان تو خوش بخفته اي و تيرعمر رفت از شست

مرگ درآورد پيش وادي صد ساله را عمر تو افکند شست در سر هفتاد و اند

شيخ عطار از خدا خواسته بوده است که با روئي از گريه خونين و پيشاني خاک آلوده جان بجان آفرين تسليم کند:

خدايا جانم آنگه خواه کاندر سجده گه باشم زگريه کرده خونين روي و خاک آلوده پيشاني

و شايد تصادفاً از تيغ خونريز مغول با چنين وضع و حالي يعني با روي خونين و پيشاني خاک آلود جان به جان آفرين تسليم کرده باشد.

شيخ عطار در شهر نيشابور يا قريه کد کن که از قراي بزرگ خراسان است و از نزديکي نيشابور آغاز مي شود بدنيا آمده است و ظاهراً تا قبل از حوادث ترکان در شهر قديم نيشابور ساکن بوده و اواخر عمر را تا وقت شهادت در شهر جديد نيشابور يا شادياخ بسر برده است و در همانجا به خاک سپرده شده است.

اکنون آرامگاهش در نيشابور ، کعبه اهل دل و قبله عاشقان دل آگاه است.

زندگي عطار

شيخ عطار داروخانه اي داشته که در آن به کار طبابت مي پرداخته است و هر روز عده زيادي باو مراجعه مي کرده اند:

به شهر ما بخيلي گشت بيمار که نقدش بود پنجه بدره دينار

زمن آزاد مردي کرد درخواست که او را کرد بايد شربتي راست

***

به داروخانه پانصد شخص بودند که در هر روز نبضم مي نمودند

و دو کتاب معروف خود مصيبت نامه و الهي نامه را در داروخانه آغاز کرده است.

مصيبت نامه کاندوه جهانست الهي نامه کاسرارعيانست

به داروخانه کردم هر دو آغاز چه گويم زود رستم زان و اين باز

شيخ عطار علاوه بر داشتن داروخانه اي که هر روز در حدود پانصد شخص باو مراجعه مي کرده و باو" نبض مي نموده اند". ظاهراً مردي متمول و متمکن بوده است و بطوريکه خود شيخ مي فرمايد نه تنها احتياج بکسي نداشته بلکه بيش از آنچه بايد داشته و از همه کس فارغ بوده است:

بحمدالله که دردين بالغم من به دنيا از همه کس فارغم من

هر آن چيزي که بايد بيش از آن هست چرا يازم به سوي اين و آن دست

و به مناسبت همين بي نيازي است که شيخ عطار مناعت طبع و همت بلند خويش را حفظ کرده است و از قدر و قيمت سخن نکاسته و آنرا بمدح نيالوده و روشني و پاکيزگي طبع لطيف را با ظلمت مدح کدر و تيره نساخته است:

لاجرم اکنون سخن با قيمت است مدح منسوخ است و وقت حکمتست

دل ز منسوخ و زممدوحم گرفت ظلمت ممدوح در روحم گرفت

تا ابد ممدوح من حکمت بس است در سر جان من اين همت بس است

آثار عطار

تعداد کتبي را که به عطار نسبت داده اند از صد جلد متجاوز است. در اين که شيخ عطار بسيار شعر گفته است ترديدي نيست زيرا خود شيخ متذکر شده است که زهردر سخن گفته و بسيار گفته است و مکررخود را بسيار گوي خوانده است:

زهردرگفتم و بسيار گفتم چو زير چنگ شعري راز گفتم

کسي کو چون مني راعيب جويست همين گويد که او بسيار گويست

و گاهي از اينکه بسيار شعر گفته است اظهار تاسف کرده است که زباني را که مي بايست به ذکر خدا مشغول دارد به شعر گفتن فرسوده است:

زبان که از پي ذکر توام همي بايست به شعر بيهده فرسود چون زبان درا

حقيقت آنست که بحر بي کرانه معاني در دل عطار چنان مواج و متلاطم بوده است که طبع گهربارش نمي دانسته است چگونه آنها را به رشته نظم درآورد:

فريد است اين زمان بحرمعاني که بر وي ختم شد گوهر فشاني

زبس معني که دارم مي ندان که هر يک را بهم چون دررسانم

معاني ضميرم را عدد نيست مرا اين بس که از خلقم مدد نيست

نه غايت مي درآيد در معاني نه نقصان مي پذيرد اين رواني

در ميان کتب متعددي که به عطار نسبت داده اند ، آثاري که بدون ترديد از عطار است ، همانهائي است که خود شيخ عطار درخسرو نامه از آنها نام برده است:

مصيبت نامه زاد رهروانست الهي نامه گنج خسروانست

جهان معرفت اسرار نامه ست بهشت اهل دل مختارنامه ست

مقامات طيور ما چنانست که مرغ عشق را معراج جانست

چو خسرونامه را طرزي عجيبست زطرز او که و مه را نصيبست

***

رفيقي داشتم عالي ستاره دلي چون آفتاب وشعر باره

زگفت من که طبع آب زر داشت فزون از صد قصيده هم زبر داشت

غزل قرب هزار و قطعه هم نيز زهرنوعي مفصل بيش و کم نيز

جواهر نامه من برزبان داشت زشرح القلب من جان در ميان داشت

بنابراين آثار مسلم عطار عبارتند از:

1- مصيبت نامه

2- الهي نامه

3- اسرارنامه

4- مختارنامه

5- مقامات طيور( منطق الطير)

6- خسرونامه

7- ديوان غزليات و قصايد

8- جواهر نامه

9- شرح القلب

چون تذکرة الاولياء را که نثر است براين نه کتاب منظوم بيفزائيم آثار مسلم عطار به ده کتاب بالغ مي گردد.

از دو کتاب جواهر نامه و شرح القلب اثري پيدا نيست.

مجموع ابيات شش مثنوي مذکور و ديوان غزليات و قصايد در حدود پنجاه هزار بيت است.

در ديوان حاضر 822 غزل و 30 قصيده جمع آوري شده است و به این ترتيب 128 غزل و 70 قصيده شيخ عطار از دست رفته است.

در ميان کتب متعدد ديگري که به عطار نسبت مي دهند ، بعضي از آنها به دلايلي قطعا از شيخ فريدالدين محمد عطار نيشابوري نيست و در انتساب بعضي از آنها به عطار جاي شک و ترديد است ولي بطور حتم نمي شود آن را از عطار ندانست. با اهل تحقيق است که نسخ قديمي را جستجو کنند و تکليف آنها را معين نمايند.

منبع:

ديوان عطار نيشابوري ( به اهتمام تقي تفضلي )

فروردین ۱۲، ۱۳۸۲

سلام
اينبار ميخواهم کمي در مورد ميل فارسي و چگونه نوشتن آن توضيح بدهم

تا قبل از آمدن Windows 2000 نوشتن به زبان فارسی ممکن نبود و اغلب با استفاده از حروف انگليسي فارسي را مي نوشتندهمان پنگليش خودمان که هنوز استفاده ميشودمثلا salam khobi?
استفاده از pdfو تصاویر هم رايج بود تا اينکه استاندارد unicode آمد و استفاده از زبان فارسي حالت استاندارد پيدا کرد
. UniCode که مخفف Universal Code و به معنی کد جهانی است مجموعه ای از بسياری از زبان های رايج در دنيا و از جمله فارسی را دارد که در صورت استفاده از سيستم عامل ويندوز ، ديگر نيازی به نصب فونت بخصوصی وجود ندارد و کافی است روی آن صفحه right click کنيد ، Encoding و سپس UTF-8) UniCode ) را انتخاب کنيد
البته در اين حالت محدوديت نيز وجود دارد که حتماًٌ بايد دارای سيستم عامل windows 2000 و يا windows xp باشيد.
برای آنکه بتوانيد از اين سيستم استفاده کنيد ابتدا لازم است قابليت تايپ کاراکترهای فارسی را در ويندوز 2000 يا xp خود تعريف کنيد. برای اين کار به Control Panel برويد ، Regional , Language Options را انتخاب کنيد و زبان فارسی را به مجموعه زبان های مورد استفاده کامپيوتر خود اضافه کنيد. از اين به بعد در پايين صفحه سمت راست کنار ساعت کامپيوتر شما مربعی ظاهر خواهد شد که درآن FA ( برای فارسي) و يا EN ( برای انگليسي) ظاهر می شود که با کليک کردن روی آن می توانيد بين اين دو زبان سوئيچ کنيد.
بعد از آنکه زبان کاراکترهای کامپيوتر خود را فارسی کرديد ، کافی است به همان صورتی که مثل هميشه Email می نويسيد ، عمل کنيد و تنها هنگامی که می خواهيد متن نامه را بنويسيد از زبان فارسی استفاده کنيد. در اين حالت مهم نيست که شما از سيستم Web based email و يا نرم افزارهای ويرايشگر مثل Outlook Express استفاده می کنيد.
برای خواندن چنين نامه هايی نيز کافی است که محيطی که در آن نامه را می خوانيد سيستم Unicode را پشتيبانی کند. بنابراين اگر از سيستم Web based email استفاده می کنيد کافی است تا تنظيمات Internet Explorer را به گونه ای تغيير دهيد که Unicode را پشتيبانی کند و اگر از Outlook Express استفاده می کنيد کافی است تا در قسمت view, Encoding, Unicode را انتخاب کنيد.
هم اکنون سايت http://www.emailha.com کمک بسيار بزرگي براي نوشتن به زبا ن فارسي است حتما يک بار امتحان کنيد