آبان ۰۷، ۱۳۸۱

سلام
خوش به حال غنچه های نيمه باز ، بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک شاخه های شسته باران خورده پاک ، آسمان آبي و ابر سپيد برگهای سبز بيد ، عطر نرگس ، رقص باد
چهارم آبان ماه ، مصادف بود با درگذشت فريدون مشيری شاعر معاصر کشورمان .
فريدون مشيری سال 1304 در تهران متولد شد. دوره ابتدايی و متوسطه را در مشهد گذراند سپس به تهران آمده و به خدمت وزارت پست و تلگراف در آمد و با مجله روشنفکر همکاری کرد.
نخستين مجموعه شعر او در سال 1334 با نام « نايافته » چاپ گرديد که در چاپ دوم به عنوان « تشنه طوفان » منتشر شد و سپس « گناه دريا » را منتشر کرد. در سال 1340 « ابر» را منتشر کرد و در سال 1347 مجموعه « بهار را باور کن » .
برگزيده ای از شعر او نيز با نام « پرواز با خورشيد » در سال 1347 انتشار يافت که تا کنون چندين بار تجديد چاپ شده است.


مهر ۲۷، ۱۳۸۱


به ما نگفته بودند كه ...

حقايق را به ما نگفته بودند يا لااقل همه حقيقت را نگفته بودند .
گفتند : تو كه بيايي خون به پا مي كني ، جوي خون به راه مي اندازي و ما را از ظهور تو ترساندند .
درست مثل اينكه حادثه اي به شيريني تولد را كتمان كنند و فقط از درد زادن بگويند .
ما از همان كودكي ، تو را دوست داشتيم ، به تو عشق مي ورزيديم ، و با همه وجود بي تاب آمدنت بوديم .
از كودكي، نزديک روز ميلاد تو، با عشق كوچه ها را تزئين می كرديم و ريسه مي بستيم .
عشق تو با سرشت ما عجين شده بود و آمدنت ، طبيعي ترين و شيرين ترين نيازمان بود .
اما ...
كسي به ما نگفت كه چه گلستاني مي شود جهان ، وقتي كه تو بيايي .
همه ، پيش از آنكه نگاه مهر گستر و دستهای پرعاطفه تو را توصيف كنند ، شمشير تو را نشانمان داده اند .
آري ! براي اينكه گلها و نهالها رشد كنند ، بايد علف هاي هرز را وجين كرد و اين جز با داسي برنده ممكن نيست .
آري ! براي آرامش مظلومان تاريخ ، بايد نسل ظالمان و ستمگران از روي زمين برچيده شود .
آري ! برای برپايي عدالت ، بايد تمامي تختهاي به ستم آلوده سلطنت واژگون گردد .
و اين ، همه ، تنها از دست تو برمی آيد .
مگر نه اينكه اينها همه مقدمه ای است براي رسيدن به بهشتي كه تو برايمان می سازی .
آن بهشت را كسي براي ما ترسيم نكرد !
كسي به ما نگفت كه آن ساحل اميدی که در پس اين درياي خون نشسته است ، چگونه ساحلي است؟! كسي به ما نگفت كه وقتي تو بيايي :
پرندگان در آشيان خود جشن مي گيرند و ماهيان دريا شادمان مي شوند
چشمه ساران مي جوشند و زمين نعمتی چندين برابر می دهد .
به ما نگفتند كه وقتي تو بيايي :
دلهاي بندگان را آكنده از عبادت و اطاعت مي كني و عدالت بر همه جا دامن مي گسترد و خدا به واسطه تو دروغ را ريشه كن مي كند و خوي ستمگري و درندگي را محو مي سازد و طوق ذلت و بردگي را از گردن خلايق برمي دارد .
به ما نگفتند كه وقتي تو بيايي :
ساكنان زمين و آسمان به تو عشق مي ورزند ، آسمان بارانش را فرو مي فرستد ، زمين گياهان خود را مي روياند ... و زندگان آرزو مي كنند که ای كاش مردگانشان زنده بودند و عدل و آرامش حقيقي را مي ديدند و مي ديدند كه خداوند چگونه بركاتش را بر اهل زمين فرو مي فرستد.
به ما نگفتند كه وقتي تو بيايي :
همه امت به آغوش تو پناه مي آورند همانند زنبوران عسل به ملكه خويش .
و تو عدالت را آن چنان كه بايد و شايد در پهنه جهان مي گستري و خوني را نمي ريزي . به ما نگفتند ...
به ما نگفتند كه وقتي تو بيايي :
رفاه و آسايشی مي آيد که نظير آن ، پيش از اين نيامده است . مال و ثروت آنچنان فراوان مي شود كه هر كه نزد تو بيايد آنچه در ذهن نگنجد دريافت مي دارد .
به ما نگفتندكه وقتي تو بيايي :هيچ كس فقير نمي ماند ، مردم براي صدقه دادن به دنبال نيازمند مي گردند و پيدا نمي كنند . مال را به هر كه عرضه مي كنند ، مي گويد : ‌بي نيازم .
اما...
اي محبوب ازلي و اي معشوق آسماني !
ما بي آنكه مختصات آن بهشت موعود را بدانيم و مدينه فاضله حضور تو را بشناسيم ، تو را دوستت داشتيم و به تو عشق مي ورزيديم ؛ كه عشق تو با سرشت ما عجين شده و آمدنت طبيعي ترين و شيرين ترين نيازمان است. ظهور تو بي ترديد بزرگترين جشن عالم خواهد بود که عاقبتی نيکو بر اي اين جهان پر ظلم و بيداد است.


ای پادشه خوبان داد از غم تنهايی دل بی تو بجان آمد وقت است که بازآيی

کدام راه را بنگريم که نشانی از او نباشد و به کدام سو نظر کنيم که او را در آنجا نيابيم ؟
بار الها ! چه کنيم که نه طاقت دوری او را داريم و نه لياقت درک حضورش را.
چگونه می توانيم شبها سر بر بستر گذاريم و پيشانی بر خاک نساييم ، ندبه ننمائيم و برای ظهورش دعا نکنيم؟
حال آنکه او در بيابانی پر غبار، دست به نيايش برمی دارد و برای ظهور خويش دعا می کند...
تصورمان بر اينست که منتظريم ، راستی آيا هيچ پرسيده ای که انتظار يعنی چه ؟ آيا ما منتظران واقعی هستيم؟
انتظار، واژه ای است به بزرگی يک قاموس.
انتظار، يعنی رويش بالهای پرواز بر تن کبوتران ناز.
انتظار، يعنی نگاه عميق به ساحت خورشيد فروزان.
انتظار، يعنی درآميختن با ذات نور و درآويختن با هر شيطان کور.
انتظار، يعنی طلب مصرانه برای ديدار يار.
انتظار، يعنی اعتراض، به وضع موجود.
انتظار، يعنی خواست وضعيتی مطلوب در سراسر گيتی.
انتظار، يعنی مهيا گشتن برای پرواز به آسمان پاکی و فضايل.
انتظار، يعنی ستيز با تباهی ها و صلح با سپيدی ها.
انتظار، يعنی قرار گرفتن در سپاه حق و برائت از لشکر باطل.
انتظار، يعنی زنده ماندن تنها برای ياری کردن گل بي خزان و خورشيد بی غروب امام موعود.
و انتظار، يعنی پيوند قلبی با امام خويش.

مهر ۲۲، ۱۳۸۱

سلام
تو از بقيه خوشبخت تری !
اگر امروز که بيدار شدی بيشتر احساس سلامت کردی تا مريضی ، تو خوشبخت تر از يک ميليون نفری هستی که تا آخر اين هفته بيشتر زنده نيستند.
اگر هيچ وقت خطر جنگ را تجرب نکرده ای و تنهايی زندان را حس نکرده ای ، در شمار 500 ميليون نفر آدم خوشبخت دنيا هستی .
اگر می توانی در يک جلسه مذهبی شرکت کنی بدون اينکه اذيت و آزار، دستگيری ، شکنجه و وحشت از مرگ داشته باشی خوشبخت تر از سه ميليون نفر در جهان هستی.
اگر در جيب يا کيف خود پول داری و می توانی گاهی کمی پول خرج کنی ، جزو 8 درصد آدمهای پولدار دنيايی.
اگر پدر و مادرت هنوز زنده اند و هنوز با هم زندگی می کنند . تو واقعا بی نظيری!
اگر سرت را بالا می گيری و لبخند می زنی و احساس خوبی داری ، تو خوشبختی ، چون خيلی ها می توانند اين کار را بکنند ، ولی اکثرا نمی کنند.
اگر امروز و ديروز دعا کردی ، واقعا خوشبختی ، چون اعتقاد داری که خدا صدای ما را می شنود و به ما جواب می دهد.
اگر می توانی اين مطلب را بخوانی خوشبخت تر از کسانی هستی که نمی توانند اين مطلب را بخوانند .

مهر ۱۷، ۱۳۸۱

ميلاد امام حسین گرامي باد

حلول ماه شعبان ، ماه عبادت و بندگی
مبارک باد

مهر ۱۵، ۱۳۸۱

سلام
روز جهاني مخابرات
مخابرات در ايران با نصب اولين خط تلگراف در سال 1236 هجري خورشيدي يعني چهارده سال پس از اختراع آن توسط مورس , بين تهران و چمن سلطانيه در نزديكي زنجان ( اردوگاه تابستاني ناصر الدين شاه ) آغاز گرديد.

دو سال بعد ,‌ خط تلگراف سلطانيه به سمت زنجان , تبريز و جلفا امتداد يافت و به شبكه تلگراف روسيه پيوست . توسعة تلگراف به ساير شهرها همچنان ادامه يافت و ايران در سال 1248 به عضويت اتحاديه بين المللي تلگراف در آمد. ادارة‌ تلگراف نيز در سال 1255 به وزارت تلگراف ارتقاء يافت .

در سال 1269 بين دو ايستگاه ماشين دودي و شهرري ارتباط تلفني برقرار شد. بعد از آن بين كامرانيه (شميران ) و عمارت سلطنتي وزارت جنگ (تهران) و سپس مقر ييلاقي ناصر الدين شاه (احتمالاً سلطنت آباد) و عمارت سلطنتي تهران ارتباط تلفني داير گرديد . از آن تاريخ به مدت 35 سال به دليل كشمكش‌هاي داخلي و سوء‌ استفاده از امتيازات توسط دربار تحول چشمگيري در مخابرات ايران ديده نمي شود؛‌ تـا اينـكه در اول آبان ماه 1305 تلفن جـديـد بـر روي 2300 رشته كابل آمادة بهره برداري شد.

به دنبال تعدد شركتهاي تلفني براي ايجاد تشكيلاتي واحد در امر تلفن در سال 1308 هجري شمسي امور تلفني به شكل اداره اي زير نظر, وزارت پست و تلگراف قرار گرفت و از آن پس اين وزارتخانه به « پست و تلگراف و تلفن » تغيير نام يافت.
اين هم سايت شرکت مخابرات ايران