سلام
چند تا سايت معرفي کنيم
سايت زيبا کلک درمورد خط وخطاطي و آموزش خط يک سري بزنيد خالي از لطف نيست
اين براي اونايکه جک وجونور تو خونه دارن البته منظور همان سگ ،گربه، مار، دايناسورو...است
يک سرچ انجين< موتور جستجو ايراني>و انکار جديد است
چند لينک خوب ديگه هم هست باشه براي فردا
نخستين قرارداد مرزي در تاريخ بشر كه ميان ايران و ليدي بسته شد
طبق آثار و اسناد به دست آمده، روز 29 ژوئن سال 590 پيش از ميلاد، ميان دولت ايران (حكومت مادها يا Medes) و دولت ليدي (Liadia – قسمتي از تركيه امروز) قرار داد تعيين مرز بسته شد كه نخستين قراداد از اين دست در تاريخ جهان به شمار مي رود. مسير رود Halys مرز دو كشور تعيين شد و مقرر گرديد كه علامت گذاري شود و رفت و آمد ميان دو كشور بر پايه ضابطه قرا گيرد. نوزده سال پيش از آن ارتش ايران امپراتوري «آشور» را كه به ارتكاب ظلم شدت داشت و دو قرن بر خاورميانه مسلط بود براي هميشه از ميان برده بود و ديگر، نينوه Nineveh مركز قدرت خاورميانه نبود (شرح اين پيروزي به موقع خود خواهد آمد)
جالب بود
تیر ۰۸، ۱۳۸۱
تیر ۰۷، ۱۳۸۱
سلام
3 تير 81 - ايسنا - در مسابقهي فينال ليگ شبيهسازي رباتهاي امدادگر كه ساعت ٣٠/١٠ روز يكشنبه (٢/٤/١٣٨١) بين تيمهاي آريان دانشگاه صنعتي شريف و تيم
YOWAI2002 دانشگاه برق و ارتباطات توكيو برگزار شد، تيم آريان بر تيم YOWAI2002 غلبه كرد و بدين ترتيب به مقام قهرماني اين دوره از مسابقات دست يافت.
به گزارش گروه فني مهندسي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) از دانشگاه صنعتي شريف، هدف از فعاليت و تحقيقات شبيهسازي رباتهاي امدادگر، آموزش امدادگران پيش از هر گونه حوادث غير مترقبه از قبيل زلزله، سيل و آتشسوزي ميباشد. اين تحقيقات با توجه به زلزلهاي كه در سال ١٩٥٥ در شهر كوبهي ژاپن اتفاق افتاد و منجر به كشته شدن هزاران نفر شد، مورد توجه خاص قرار گرفته است.
اعضاي تيم شبيهسازي روباتهاي امدادگر دانشگاه صنعتي شريف به شرح زير است:
دكتر جعفر حبيبي (سرپرست تيم و استاديار دانشكدهي مهندسي كامپيوتر)، مزدا احمدي، علي نوري، ميثم صياديان، ميثم محمدي نويسي (دانشجويان كارشناسي دانشكدهي مهندسي كامپيوتر دانشگاه صنعتي شريف). مشخصات نهايي تيمهاي شبيهسازي رباتهاي امدادگر كه از كشورهاي ژاپن، تركيه و ايران در مسابقات جهاني ٢٠٠٢ در شهر “FUKUOKA“ ژاپن شركت كردهاند نيز به شرح زير است:
YOWAI2002، NITRESCUE02، ROBOAKUT، KURES200، ARIAN،T.WAGUMI و GEMINI.
3 تير 81 - ايسنا - در مسابقهي فينال ليگ شبيهسازي رباتهاي امدادگر كه ساعت ٣٠/١٠ روز يكشنبه (٢/٤/١٣٨١) بين تيمهاي آريان دانشگاه صنعتي شريف و تيم
YOWAI2002 دانشگاه برق و ارتباطات توكيو برگزار شد، تيم آريان بر تيم YOWAI2002 غلبه كرد و بدين ترتيب به مقام قهرماني اين دوره از مسابقات دست يافت.
به گزارش گروه فني مهندسي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) از دانشگاه صنعتي شريف، هدف از فعاليت و تحقيقات شبيهسازي رباتهاي امدادگر، آموزش امدادگران پيش از هر گونه حوادث غير مترقبه از قبيل زلزله، سيل و آتشسوزي ميباشد. اين تحقيقات با توجه به زلزلهاي كه در سال ١٩٥٥ در شهر كوبهي ژاپن اتفاق افتاد و منجر به كشته شدن هزاران نفر شد، مورد توجه خاص قرار گرفته است.
اعضاي تيم شبيهسازي روباتهاي امدادگر دانشگاه صنعتي شريف به شرح زير است:
دكتر جعفر حبيبي (سرپرست تيم و استاديار دانشكدهي مهندسي كامپيوتر)، مزدا احمدي، علي نوري، ميثم صياديان، ميثم محمدي نويسي (دانشجويان كارشناسي دانشكدهي مهندسي كامپيوتر دانشگاه صنعتي شريف). مشخصات نهايي تيمهاي شبيهسازي رباتهاي امدادگر كه از كشورهاي ژاپن، تركيه و ايران در مسابقات جهاني ٢٠٠٢ در شهر “FUKUOKA“ ژاپن شركت كردهاند نيز به شرح زير است:
YOWAI2002، NITRESCUE02، ROBOAKUT، KURES200، ARIAN،T.WAGUMI و GEMINI.
تیر ۰۶، ۱۳۸۱
سلام
ساعت 20 و 30 دقيقه روز يكشنبه 7 تيرماه 1360 تعدادي از شخصيتهاي مختلف كشور (نمايندگان مجلس ـ هيات دولت و ....) بتدريج به سالن اجتماعات دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي ايران واقع در سرچشمه تهران وارد شدند... در همان وقت تعدادي ديگر از اعضاء حزب از جمله شهيد بزرگوار آيت الله دكتر بهشتي وارد جلسه شدند پس از پايان قرائت قرآن كريم و اعلام برنامه، آيت الله بهشتي آغاز سخن نمودند...
ناگهان برقي جهيد و نوري خيره كننده و صدايي مهيب برخاست زمين تكان سختي خورد و ديوارها بشدت لرزيد.... در كمتر از ثانيه اي از سالن اجتماعات حزب جمهوري اسلامي جز تلي از خاك چيزي نماند در چند ثانيه بيش از هفتاد تن از بهترين عزيزان انقلاب زيرخروارها خاك مدفون شدند و روح فرزندان رشيد اسلام و معلمان بزرگ شهادت و ايثار در ملكوت اعلي به طيران در آمد.
تلخيص از: روز ها و رويدادها/ جلد دوم/ موسسه فرهنگي نشر رامين/ سال 1377/ ص 51
ساعت 20 و 30 دقيقه روز يكشنبه 7 تيرماه 1360 تعدادي از شخصيتهاي مختلف كشور (نمايندگان مجلس ـ هيات دولت و ....) بتدريج به سالن اجتماعات دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي ايران واقع در سرچشمه تهران وارد شدند... در همان وقت تعدادي ديگر از اعضاء حزب از جمله شهيد بزرگوار آيت الله دكتر بهشتي وارد جلسه شدند پس از پايان قرائت قرآن كريم و اعلام برنامه، آيت الله بهشتي آغاز سخن نمودند...
ناگهان برقي جهيد و نوري خيره كننده و صدايي مهيب برخاست زمين تكان سختي خورد و ديوارها بشدت لرزيد.... در كمتر از ثانيه اي از سالن اجتماعات حزب جمهوري اسلامي جز تلي از خاك چيزي نماند در چند ثانيه بيش از هفتاد تن از بهترين عزيزان انقلاب زيرخروارها خاك مدفون شدند و روح فرزندان رشيد اسلام و معلمان بزرگ شهادت و ايثار در ملكوت اعلي به طيران در آمد.
تلخيص از: روز ها و رويدادها/ جلد دوم/ موسسه فرهنگي نشر رامين/ سال 1377/ ص 51
سلام
فعلا چيزي به ذهنم نمي رسد يک کتاب خوب بهتون معرفي ميکنم بخونيد ديروزهاي ما که ترجمه دقيقش ميشه تمام ديروزهاي ما
اثر ناتاليا گينزبورگ
تا بعد خدا نگهدار
فعلا چيزي به ذهنم نمي رسد يک کتاب خوب بهتون معرفي ميکنم بخونيد ديروزهاي ما که ترجمه دقيقش ميشه تمام ديروزهاي ما
اثر ناتاليا گينزبورگ
تا بعد خدا نگهدار
تیر ۰۴، ۱۳۸۱
خرداد ۲۹، ۱۳۸۱
ميلاد يازدهمين اختر تابناک آسمان امامت مبارک باد
امام عسكرى، يادهمين پيشواى شيعيان، در سال 232 ه'. ق چشم به جهان گشود پدرش امام دهم، حضرت هادى - عليه السلام - و مادرش بانوى پارسا و شايسته، «حُدَيثه»، است كه برخى، از او بنام «سوسن» ياد كردهاند. اين بانوى گرامى، از زنان نيكو كار و داراى بينش اسلامى بود و در فضيلت او همين بس كه پس از شهادت امام حسن عسكرى - عليه السلام - پناهگاه و نقطه اتّكاى شيعيان در آن مقطع زمانى بسيار بحرانى و پر اضطراب بود).
از آنجا كه پيشواى يازدهم به دستور خليفه عباسى در «سامّرأ»، در محله «عسكر» سكونت (اجبارى) داشت، به همين جهت «عسكرى» ناميده مىشود
از مشهورترين القاب ديگر حضرت، «نقى» و «زكى» وكنيهاش «ابو محمد» است. او 22 ساله بود كه پدر ارجمندش به شهادت رسيد. مدّت امامتش 6 سال و عمر شريفش 28 سال بود، در سال 260 ه' به شهادت رسيد و در خانه خود در سامّرأ در كنار مرقد پدرش به خاك سپرده شد
سخنان آن بزرگوار
عبـادت كــردن بـه زيـادى روزه و نـمـاز نيـست, بلكه ( حقيقت) عبادت, زياد در كار خدا انديشيدن است.
هيچ عزيزى را رها نكند مگر آن كه ذليل گردد و هيچ ذليلى به حق نياويزد مگر آن كه عزيز شود.
دو خصلت است كه بهتر و بالاتراز آنها چيزى نيست: ايمان به خدا و سود رساندن به برادران
هيچ كـس را طـورى اكـرام مكـن كه بـر او سخت گذرد.
چه زشت است بـراى مـومـن , دلبستگـى به چيزى كه او را خـوار دارد
. پـرورش دادن نـادان و تـرك دادن معتـاد از عادتـش , مـاننـد معجزه است.
هنگامى كه قائم (ع) قيام كند دستور به خرابى مناره ها و كاخهاى مساجد دهد.
پـارسـاتـريـن مـردم كسـى است كه در هنگـام شبهه تـوقف كنـد.
عابـدتـريـن مـردم كسـى است كه واجبـات را انجـام دهـد.
زاهـد تـريـن مـردم كسـى است كه حـرام را تـرك نمـايد.
كـوشنـده تـريـن مـردم كسـى است كه گنـاهـان را رهـا سازد
خشم و غضب كليد هر گونه شر و بدى است.
شهادت دکتر چمران
سردار عشق شهيد دكترسيّد مصطفي چمران
« اي حسين(ع) ! تو در كربلا يكايك شهدا را در آغوش ميكشيدي ، ميبوسيدي، وداع ميكردي. آيا ممكن است هنگامي كه من هم به خاك و خون ميغلتم، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاري و عطش عشق مرا به تو و به خداي تو سيراب كني؟
زندگينامه کامل دکتر چمران
چمران به روايت همسر
فصل آشنايي
پدرم بين آ فريقا و چين تجارت مي كر د و من فقط خرج مي كردم ، هر طوري كه مي خواستم. پاريس و لندن را خوب مي شناختم ، چون همه لباسهايم را از آن جا مي خريد.
در طيّ ديداري كه به اصرار امام موسي صدر برگزار شد، ايشان به من گفت : " ما مؤسّسه اي داريم براي نگهداري بچّه هاي يتيم. فكر مي كنم كار در آنجا با روحيّة شما سازگار باشد. من مي خواهم شما بيايي آنجا با چمران آشنا شوي " وتا قول رفتن به مؤسّسه را از من نگرفت ، نگذاشت برگردم.
يكشب در تنهايي همانطور كه داشتم مي نوشتم چشمم به يك نقّاشي كه در تقويمي چاپ شده بود افتاد. يكي از نقّاشي ها زمينه اي كاملا سياه داشت و وسط اين سياهي شمع كوچكي مي سوخت كه نورش در مقابل اين ظلمت خيلي كوچك بود. زير نقّاشي به عربي شاعرانه اي نوشته شده بود:
" من ممكن است نتوا نم اين تاريكي را از بين ببرم ولي با همين روشنايي كوچك فرق ظلمت و نور وحق وباطل را نشان ميدهم وكسي كه دنبال نور است اين نور هر چقدر كوچك باشد در قلب او بزرگ خواهد بود. "
آن شب تحت تاثير اين شعر ونقّاشي خيلي گريه كردم.
هنوز پس از گذشت اين مدّت نمي توانم نهايت حيرتم را در اوّلين برخورد با شاعر آن شعر و نقّاش آن تصوير درك كنم.او كسي نبود جز " مصطفي چمران ".
باردوم كه ديدمش براي كار در مؤسّسه آمادگي كامل داشتم.
من با فرهنگ اروپايي بزرگ شده بودم.حجاب درستي نداشتم و ...
يادم هست در يكي از سفرهايي كه به روستاها مي رفتيم ، مصطفي در داخل ماشين هديه اي به من داد اوّلين هديه اش به من بود و هنوز ازدواج نكرده بوديم، خيلي خوشحال شدم و همانجا باز كردم ديدم روسري است. يك روسري قرمز با گلهاي درشت. من جا خوردم امّا او لبخند زد و به شيريني گفت: " بچه ها دوست دارند شما را با روسري ببينند ".
من مي دانستم بقيّة افراد به مصطفي حمله مي كنند كه شما چرا خانمي را كه حجاب ندارد مي آوري مؤسّسه ، ولي مصطفي خيلي سعي مي كرد ـ خودم متوجّه مي شدم ـ مرا به بچه ها نزديك كند. نگفت اين حجابش درست نيست، مثل ما نيست ، فاميل و اقوام آنچناني دارد، اينها روي من تاثير گذاشت. او مرا مثل يك بچهء كوچك قدم به قدم جلو برد، به اسلام آورد.
مسافر بهشت
هر چند تا روزي كه مصطفي شهيد شد، تا شبي كه از من خواست به شهادتش راضي باشم نمي خواستم شهيد بشود ... مصطفي گفت: من فردا شهيد مي شوم. خيال كردم شوخي مي كند. گفتم: مگر شهادت دست شماست؟ گفت: نه، من از خدا خواستم و مي دانم خدا به خواست من جواب مي دهد. ولي من مي خواهم شما رضايت بدهيد. اگر رضايت ندهيد من شهيد نمي شوم. خيلي اين حرف برايم تعجب بود. گفتم: مصطفي من رضايت نمي دهم و اين دست شما نيست. خب هروقت خداوند اراده اش تعلق بگيرد من راضيم به رضاي خدا و منتظر اين روزم ولي چرا فردا ؟ و او اصرار مي كرد من فردا از اينجا مي روم، مي خواهم با رضايت كامل تو باشد. و آخر رضايتم گرفت
من خودم نمي دانستم چرا راضي شدم. نامه أي داد كه وصيتش بود و گفت: تا فردا باز نكنيد. بعد دو سفارش به من كرد. گفت: اول اينكه ايران بمانيد. گفتم: ايران بمانم چكار ؟ اينجا كسي را ندارم. مصطفي گفت: نه! تعرب بعد از هجرت نمي شود. ما اينجا دولت اسلامي داريم و شما تابعيت ايران داريد. نمي توانيد برگرديد به كشوري كه كه حكومتش اسلامي نيست حتي اگر آن كشور خودتان باشد. گفتم: پس اين همه ايراني ها كه در خارج هستند چكار مي كنند؟ گفت: آنها اشتباه مي كنند. شما نبايد به آن آداب و رسوم برگرديد ... هيچ وقت! دوم هم اين بود كه بعد از او ازدواج كنم. گفتم: نه مصطفي. زن هاي حضرت رسول (ص) بعد از ايشان ... كه خودش تند دستش را گذاشت روي دهنم. گفت: اين را نگوييد! اين بدعت است. من رسول نيستم. گفتم: مي دانم. مي خواهم بگويم مثل رسول كسي نبود و من هم ديگر مثل شما پيدا نمي كنم.
شب آخر با مصطفي واقعاً عجيب بود. نمي دانم آن شب چي شد! صبح وقتي مصطفي مي خواست برود من مثل هميشه لباس و اسلحه اش را آماده كردم و آب سرد دادم دستش براي توي راه. مصطفي اينها را گرفت و به من گفت: تو خيلي دختر خوبي هستي! بعد يك دفعه يك عده آمدند توي اتاق و من مجبور شدم بروم طبقه بالا. صبح زود بود و هوا هنوز روشن نشده بود. كليد برق را كه زدم چراغ اتاق روشن و يك دفعه خاموش شد، انگار سوخت. من فكر كردم يعني امروز ديگر مصطفي شهيد مي شود ، اين شمع ديگر روشن نمي شود، نور نمي دهد. تازه داشتم متوجه مي شدم چرا اينقدر اصرار داشت و تأكيد مي كرد كه امروز ظهر شهيد مي شود. مصطفي هرگز شوخي نمي كرد. يقين پيدا كردم كه مصطفي اگر امروز برود ديگر بر نمي گردد. دويدم و كلت كوچكم را برداشتم، آمدم پايين. نيّتم اين بود مصطفي را بزنم، بزنم به پايش تا نرود.
مصطفي در اتاق نبود. آمدم دم ستاد و همان موقع مصطفي سوار ماشين شد. من هرچه فرياد مي كردم كه مي خواهم بروم دنبال مصطفي نمي گذاشتند. فكر مي كردند ديوانه شده ام، كلت دستم بود! بهر حال مصطفي رفته بود ...
« من از اين دنياي دون ميگريزم، از اختلافات، از تظاهرات، از خودنماييها، غرورها، خودخواهيها، سفسطهها، مغلطهها، دروغها و تهمتها، خسته شدهام.احساس ميكنم كه اين جهان جاي من نيست. آنچه ديگران را خوشحال ميكند، مرا سودي نميرساند. »
امام عسكرى، يادهمين پيشواى شيعيان، در سال 232 ه'. ق چشم به جهان گشود پدرش امام دهم، حضرت هادى - عليه السلام - و مادرش بانوى پارسا و شايسته، «حُدَيثه»، است كه برخى، از او بنام «سوسن» ياد كردهاند. اين بانوى گرامى، از زنان نيكو كار و داراى بينش اسلامى بود و در فضيلت او همين بس كه پس از شهادت امام حسن عسكرى - عليه السلام - پناهگاه و نقطه اتّكاى شيعيان در آن مقطع زمانى بسيار بحرانى و پر اضطراب بود).
از آنجا كه پيشواى يازدهم به دستور خليفه عباسى در «سامّرأ»، در محله «عسكر» سكونت (اجبارى) داشت، به همين جهت «عسكرى» ناميده مىشود
از مشهورترين القاب ديگر حضرت، «نقى» و «زكى» وكنيهاش «ابو محمد» است. او 22 ساله بود كه پدر ارجمندش به شهادت رسيد. مدّت امامتش 6 سال و عمر شريفش 28 سال بود، در سال 260 ه' به شهادت رسيد و در خانه خود در سامّرأ در كنار مرقد پدرش به خاك سپرده شد
سخنان آن بزرگوار
عبـادت كــردن بـه زيـادى روزه و نـمـاز نيـست, بلكه ( حقيقت) عبادت, زياد در كار خدا انديشيدن است.
هيچ عزيزى را رها نكند مگر آن كه ذليل گردد و هيچ ذليلى به حق نياويزد مگر آن كه عزيز شود.
دو خصلت است كه بهتر و بالاتراز آنها چيزى نيست: ايمان به خدا و سود رساندن به برادران
هيچ كـس را طـورى اكـرام مكـن كه بـر او سخت گذرد.
چه زشت است بـراى مـومـن , دلبستگـى به چيزى كه او را خـوار دارد
. پـرورش دادن نـادان و تـرك دادن معتـاد از عادتـش , مـاننـد معجزه است.
هنگامى كه قائم (ع) قيام كند دستور به خرابى مناره ها و كاخهاى مساجد دهد.
پـارسـاتـريـن مـردم كسـى است كه در هنگـام شبهه تـوقف كنـد.
عابـدتـريـن مـردم كسـى است كه واجبـات را انجـام دهـد.
زاهـد تـريـن مـردم كسـى است كه حـرام را تـرك نمـايد.
كـوشنـده تـريـن مـردم كسـى است كه گنـاهـان را رهـا سازد
خشم و غضب كليد هر گونه شر و بدى است.
شهادت دکتر چمران
سردار عشق شهيد دكترسيّد مصطفي چمران
« اي حسين(ع) ! تو در كربلا يكايك شهدا را در آغوش ميكشيدي ، ميبوسيدي، وداع ميكردي. آيا ممكن است هنگامي كه من هم به خاك و خون ميغلتم، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاري و عطش عشق مرا به تو و به خداي تو سيراب كني؟
زندگينامه کامل دکتر چمران
چمران به روايت همسر
فصل آشنايي
پدرم بين آ فريقا و چين تجارت مي كر د و من فقط خرج مي كردم ، هر طوري كه مي خواستم. پاريس و لندن را خوب مي شناختم ، چون همه لباسهايم را از آن جا مي خريد.
در طيّ ديداري كه به اصرار امام موسي صدر برگزار شد، ايشان به من گفت : " ما مؤسّسه اي داريم براي نگهداري بچّه هاي يتيم. فكر مي كنم كار در آنجا با روحيّة شما سازگار باشد. من مي خواهم شما بيايي آنجا با چمران آشنا شوي " وتا قول رفتن به مؤسّسه را از من نگرفت ، نگذاشت برگردم.
يكشب در تنهايي همانطور كه داشتم مي نوشتم چشمم به يك نقّاشي كه در تقويمي چاپ شده بود افتاد. يكي از نقّاشي ها زمينه اي كاملا سياه داشت و وسط اين سياهي شمع كوچكي مي سوخت كه نورش در مقابل اين ظلمت خيلي كوچك بود. زير نقّاشي به عربي شاعرانه اي نوشته شده بود:
" من ممكن است نتوا نم اين تاريكي را از بين ببرم ولي با همين روشنايي كوچك فرق ظلمت و نور وحق وباطل را نشان ميدهم وكسي كه دنبال نور است اين نور هر چقدر كوچك باشد در قلب او بزرگ خواهد بود. "
آن شب تحت تاثير اين شعر ونقّاشي خيلي گريه كردم.
هنوز پس از گذشت اين مدّت نمي توانم نهايت حيرتم را در اوّلين برخورد با شاعر آن شعر و نقّاش آن تصوير درك كنم.او كسي نبود جز " مصطفي چمران ".
باردوم كه ديدمش براي كار در مؤسّسه آمادگي كامل داشتم.
من با فرهنگ اروپايي بزرگ شده بودم.حجاب درستي نداشتم و ...
يادم هست در يكي از سفرهايي كه به روستاها مي رفتيم ، مصطفي در داخل ماشين هديه اي به من داد اوّلين هديه اش به من بود و هنوز ازدواج نكرده بوديم، خيلي خوشحال شدم و همانجا باز كردم ديدم روسري است. يك روسري قرمز با گلهاي درشت. من جا خوردم امّا او لبخند زد و به شيريني گفت: " بچه ها دوست دارند شما را با روسري ببينند ".
من مي دانستم بقيّة افراد به مصطفي حمله مي كنند كه شما چرا خانمي را كه حجاب ندارد مي آوري مؤسّسه ، ولي مصطفي خيلي سعي مي كرد ـ خودم متوجّه مي شدم ـ مرا به بچه ها نزديك كند. نگفت اين حجابش درست نيست، مثل ما نيست ، فاميل و اقوام آنچناني دارد، اينها روي من تاثير گذاشت. او مرا مثل يك بچهء كوچك قدم به قدم جلو برد، به اسلام آورد.
مسافر بهشت
هر چند تا روزي كه مصطفي شهيد شد، تا شبي كه از من خواست به شهادتش راضي باشم نمي خواستم شهيد بشود ... مصطفي گفت: من فردا شهيد مي شوم. خيال كردم شوخي مي كند. گفتم: مگر شهادت دست شماست؟ گفت: نه، من از خدا خواستم و مي دانم خدا به خواست من جواب مي دهد. ولي من مي خواهم شما رضايت بدهيد. اگر رضايت ندهيد من شهيد نمي شوم. خيلي اين حرف برايم تعجب بود. گفتم: مصطفي من رضايت نمي دهم و اين دست شما نيست. خب هروقت خداوند اراده اش تعلق بگيرد من راضيم به رضاي خدا و منتظر اين روزم ولي چرا فردا ؟ و او اصرار مي كرد من فردا از اينجا مي روم، مي خواهم با رضايت كامل تو باشد. و آخر رضايتم گرفت
من خودم نمي دانستم چرا راضي شدم. نامه أي داد كه وصيتش بود و گفت: تا فردا باز نكنيد. بعد دو سفارش به من كرد. گفت: اول اينكه ايران بمانيد. گفتم: ايران بمانم چكار ؟ اينجا كسي را ندارم. مصطفي گفت: نه! تعرب بعد از هجرت نمي شود. ما اينجا دولت اسلامي داريم و شما تابعيت ايران داريد. نمي توانيد برگرديد به كشوري كه كه حكومتش اسلامي نيست حتي اگر آن كشور خودتان باشد. گفتم: پس اين همه ايراني ها كه در خارج هستند چكار مي كنند؟ گفت: آنها اشتباه مي كنند. شما نبايد به آن آداب و رسوم برگرديد ... هيچ وقت! دوم هم اين بود كه بعد از او ازدواج كنم. گفتم: نه مصطفي. زن هاي حضرت رسول (ص) بعد از ايشان ... كه خودش تند دستش را گذاشت روي دهنم. گفت: اين را نگوييد! اين بدعت است. من رسول نيستم. گفتم: مي دانم. مي خواهم بگويم مثل رسول كسي نبود و من هم ديگر مثل شما پيدا نمي كنم.
شب آخر با مصطفي واقعاً عجيب بود. نمي دانم آن شب چي شد! صبح وقتي مصطفي مي خواست برود من مثل هميشه لباس و اسلحه اش را آماده كردم و آب سرد دادم دستش براي توي راه. مصطفي اينها را گرفت و به من گفت: تو خيلي دختر خوبي هستي! بعد يك دفعه يك عده آمدند توي اتاق و من مجبور شدم بروم طبقه بالا. صبح زود بود و هوا هنوز روشن نشده بود. كليد برق را كه زدم چراغ اتاق روشن و يك دفعه خاموش شد، انگار سوخت. من فكر كردم يعني امروز ديگر مصطفي شهيد مي شود ، اين شمع ديگر روشن نمي شود، نور نمي دهد. تازه داشتم متوجه مي شدم چرا اينقدر اصرار داشت و تأكيد مي كرد كه امروز ظهر شهيد مي شود. مصطفي هرگز شوخي نمي كرد. يقين پيدا كردم كه مصطفي اگر امروز برود ديگر بر نمي گردد. دويدم و كلت كوچكم را برداشتم، آمدم پايين. نيّتم اين بود مصطفي را بزنم، بزنم به پايش تا نرود.
مصطفي در اتاق نبود. آمدم دم ستاد و همان موقع مصطفي سوار ماشين شد. من هرچه فرياد مي كردم كه مي خواهم بروم دنبال مصطفي نمي گذاشتند. فكر مي كردند ديوانه شده ام، كلت دستم بود! بهر حال مصطفي رفته بود ...
« من از اين دنياي دون ميگريزم، از اختلافات، از تظاهرات، از خودنماييها، غرورها، خودخواهيها، سفسطهها، مغلطهها، دروغها و تهمتها، خسته شدهام.احساس ميكنم كه اين جهان جاي من نيست. آنچه ديگران را خوشحال ميكند، مرا سودي نميرساند. »
دكتر علي شريعتي در سال 1312 در روستاي مزينان از حوالي شهرستان سبزوار متولد شد. اجداد او همه از عالمان دين بوده اند.... پدر پدر بزرگ علي، ملاقر بالغلي، معروف به آخوند حكيم، مردي فيلسوف و فقيه بود كه در مدارس قديم بخارا و مشهد و سبزوار تحصيل كرده و از شاگردان برگزيده حكيم اسرار (حاج ملاهادي سبزواري) محسوب مي شد. پدرش استاد محمد تقي شريعتي (موسس كانون حقايق اسلامي كه هدف آن «تجديد حيات اسلام و مسلمين» بود) و مادرش زهرا اميني زني روستايي متواضع و حساس بود .... علي حساسيتهاي لطيف انساني و اقتدار روحي و صلاحيت عقيده اش را از مادرش به وديعه گرفته بود.....
ـ علي به سال 1319 در سن هفت سالگي در دبستان ابن يمين، ثبت نام مي كند، اما به دليل بحراني شدن اوضاع كشور ـ تبعيد رضا شاه و اشغال كشور توسط متفقين ـ استاد خانواده اش را به ده مي فرستد. .... و پس از برقراري آرامش نسبي در مشهد علي و خانواده اش به مشهد باز مي گردند و او وارد همان دبستان مي شود.
ـ پس از اتمام تحصيلات مقدماتي در 16 سالگي سيكل اول دبيرستان (كلاس نهم نظام قديم) را به پايان رساند و وارد دانشسراي مقدماتي شد. در سال 31، اولين بازداشت علي در واقع نخستين رويارويي مستقيم وي با حكومت و طرفداري همه جانبه او از حكومت ملي بود، اتفاق افتاد و اين نشانه ورود وي به دنياي سياست و بريدن از عزلت صوفيان بود.... علت بازداشتش اعتراض بود كه عده بسياري نسبت به روي كار آمدن قوام ابراز داشته و علي نيز با آنها بود....
ـ در همين زمان يعني 1331 وي كه در سال آخر دانشسرا بود به پيشنهاد پدرش شروع به ترجمه كتاب ابوذر (نوشته عبدالحميد جوده السحار) مي كند.... در اواسط سال 1331 تحصيلات علي در دانشسرا تمام شد و پس از مدتي شروع به تدريس در مدرسه كاتب پور احمدآباد كرد. و همزمان به فعاليتهاي سياسيش ادامه داد. كتاب «مكتب واسطه» نيز در همين دوره نوشته شده است.
ـ ...... او در سال 1334 پس از تاسيس دانشكده علوم و ادبيات انساني مشهد وارد آن دانشكده شد ...... او در دانشكده مسئول انجمن ادبي دانشجويان بود در همين سالهاست كه آثاري از اخوان ثالث مانند كتاب ارغنون (1330) و كتاب زمستان (1335) و آخر شاهنامه (1328) به چاپ رسيد و او را سخت تحت تاثير قرار داد.
ـ در اين زمان فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي شريعتي در نهضت همچنان ادامه داشت اگرچه در اين دوره هنوز رنگ و شكلي كاملاً ايدئولوژيك به خود نگرفته بود در مهرماه سال 1336 وي همراه 16 تن از اعضا و پيروان نهضت مقاومت (جمعيتي كه پس از كودتاي 28 مرداد توسط جمعي از مليون خراسان ايجاد شده كه علي شريعتي يكي از اعضا آن جمعيت بود) از جمله استاد محمد تقي شريعتي و ... دستگير شدند.
ـ آشنايي او با خانم پوران شريعت رضوي در دانشكده ادبيات منجر به ازدواج آن دو در سال 1337 مي گردد. اما پس از چند ماه زندگي مشترك به علت موافقت با بورسيه تحصيلي او در اوايل خرداد ماه 1338 براي ادامه تحصيل راهي فرانسه مي شود..
...... وي به پيشنهاد دوستان و علاقه شخصي خود، به قصد تحصيل در رشته جامعه شناسي به پاريس رفت، اما پس از ورودش به پاريس مطلع شد كه بايد دكترايش در ادامه رشته تحصيليش ـ ادبيات فارسي ـ باشد. از اين رو با آقاي پروفسور ژيلبرت لازار كه استاد شرق شناسي زبان و ادبيات فارسي بود گفتگو كرد و به راهنمايي و پيشنهاد ايشان قرار شد، موضوع رساله (وي)، كتاب « تاريخ فضائل بلخ» اثري مذهبي متعلق به قرن 13 ميلادي كه توسط «صفي الدين» نوشته شده بود، باشد. از اين تاريخ علي (شريعتي) تحت نظر آقاي دكتر ژيلبر لازار، مشغول تهيه رساله اش شد.........
در اين ايام علاوه بر نهضت آزاديبخش الجزاير با ديگر نهضتهاي ملي افريقا و آسيا، آشنايي پيدا كرده بود. به دنبال افشاي شهادت پاتريس لومومبا در 1961 تظاهرات وسيعي از سوي سياهپوستان در مقابل سفارت بلژيك در پاريس سازمان يافته بود كه منجر به حمله پليس و دستگيري عده زيادي از جمله دكتر علي شريعتي شد...... دولت فرانسه كه با بررسي وضع سياسي (او)، تصميم به اخراج وي گرفته بود، با حمايت قاضي سوسياليست دادگاه، مجبور مي شود اجراي حكم را معوق گذارد........
ـ (او) در اروپا، به جمع جوانان نهضت ملي ايران پيوست و در فعاليتهاي سازمانهاي دانشجويي ايران در اروپا از جمله اتحاديه دانشجويان ايراني مقيم فرانسه و كنفدارسيون دانشجويان ايراني خارج از كشور مي كرد. در نوشتن اعلاميه ها و قطعنامه ها همكاري لازم و بسيار نزديكي با آنها داشت.......
ـ وي در سال 1963 از رساله خود نيز دفاع كرد و رسماً از دانشگاه با درجه دكتري يونيورسيته فارغ التحصيل شده پس از مدتي او به همراه خانواده و سه فرزندش به ايران بازگشت و در مرز بازرگان توسط مأموران ساواك دستگير شد.
ـ ...... اوايل شهريور 1343، دكتر علي شريعتي از زندان آزاد شده ..... و پس از مدتي حكم انتساب مجدد او با رتبه چهار آموزگاري برايش فرستاده شد....
ـ پس از پنج سال تحصيل و آموختن و فعاليت سياسي، در فضاي باز سياسي و فرهنگي اروپا، بازگشت به فضاي راكد و بسته جامعه ايران و آن هم تدريس در دبيرستان بسيار رنج آور بود، سال بعد (وي) پس از قبولي در امتحان به عنوان كارشناس كتب درسي به تهران منتقل مي شود و با آقايان برقعی و باهنر و دكتر بهشتي كه از مسئولين بررسي كتب ديني بودند، همكاري مي كند.
ترجمه کتاب «سلمان پاك» اثر پروفسور لوئي ماسينيون حاصل تلاش او در اين دوره است (سال 45 ـ 1344) ....
ـ از سال 1345 او به استاد يا رشته تاريخ در دانشكده مشهد استخدام مي شود. موضوعات اساسی تدرسيش را مي توان به چند بخش تقسيم كرد: تاريخ ايران، تاريخ و تمدن اسلامي و تاريخ تمدنهاي غير اسلامي.
از همان آغاز روش تدريس، برخوردش با مقررات متداول در دانشكده و رفتارش با دانشجويان، او را از ديگر استادان متمايز مي كرد و برخلاف رسم عمومي اساتيد ديگر ... از تدريس براساس جزوه ثابت و از پيش تنظيم شده پرهيز مي كرد و برنامه تعيين شده اي را اعلام نمي كرد ... كه اين مسئله مورد اعتراض و شكايت مديران گروه آموزشي در دوره هاي مختلف بود..
ـ كتاب اسلام شناسي درسهاي دكتر در دانشكده ادبيات مشهد در سالهاي 46 ـ 1345 است توسط چند نفر از دانشجويان ضبط و پلي كپي شده بود و بعد توسط او تصحيح و به چاپ رسيد. همچنين در سال 1347 كتاب « كوير» را چاپ مي كند. به گفته وي: «من در كوير از لائوتزو و بودا تا هايدگر و سارتر، پلي زده ام و بهتر بگويم، پلي كشف كرده ام كه آنرا مديون « قصه آدم» درفرهنگ ابراهيمي ام و تجسم عيني سمبليكش «حج»، تئاتري كه در آن كارگردان خواست و بازيگر انسان و نمايشنامه؟ فلسفه وجود و داستان آفرينش و قصه خلقت انسان و تكوينش در تاريخ و حركت در ذات، بر مبناي جهان بيني توحيد!»
از نوشته هاي ديگرش در اين سال « توتم پرستي» است كه نوشته های او در رثاي قلم و حركت اوست.
ـ چاپ اسلام شناسي و موفقيت درسهاي دكتر علي شريعتي در دانشكده مشهد و ايراد سخنرانيهاي او در حسينيه ارشاد در تهران موجب شد. كه دانشكده هاي ديگر ايران از او تقاضاي سخنراني كنند اين سخنرانيها از نيمه دوم سال 1347 آغاز شد.
در پايان سال 1348، با كاروان «حج» حسينيه ارشاد به مكه رفت و در بازگشت در اسفند 48 سخنراني «معياد با ابراهيم» را ابتدا در دانشگاه مشهد و پس از آن در حسينيه ارشاد ايراد كرد. در فاصله سالهاي 48 تا 50 وي همچنان به فعاليتهايش در دانشگاه مشهد ادامه مي داد و در ضمن آن، سخنرانيهايي نيز در دانشگاههاي ديگر ايراد مي كرد... مجموعه اين فعاليتها سبب شد كه مسئولين در دانشگاه در صدد برايند تا ارتباط او با دانشجويان قطع كنند و به كلاسهاي وي كه در واقع به جلسات سياسي ـ فرهنگي بيشتر شباهت داشت، خاتمه دهند...
در پي اين كشمكشها و دستور شفاهي ساواك به دانشگاه مشهد سبب شد كه كلاسهاي درس او، از مهرماه 1350، رسماً تعطيل شود.
ـ ..... نگاهي به سخنرانيهاي وي كه به همت حسينيه ارشاد منتشر گرديد (نيايش 1349- اقبال مصلح قرن اخير 490 – مذهب عليه مذهب 49- روشنفكر و مسئوليت آن در جامعه 49 – حسين وارث آدم 49- مسئوليت شيعه بودن 50- تشيع علوي و صفوي 50) نشان از پر كاري وي در اين سالهاست. او كوشيد تا ارشاد را ازيك موسسه مذهبي به يك دانشگاه تبديل كند. لذا از سال 1350 شب و روزش را وقف اين كار كرد، در حالي كه در اين ايام در گروه تحقيق وزارت علوم هم كار مي كرد.
ـ به مرور زمان حضور وي در حسينيه ارشاد، موجب رفتن برخي كه وجود او بر ايشان ناخوشايند و غير قابل تحمل بود، شد و بافت اعضاء و مخاطبان ارشاد يكدست تر و برنامه آن شكل مشخص تري پيدا كرد... لذا اين امكان را مي يابد تا با پيشنهاد و قوانين جديد به سازماندهي جلسات بحث و گفتگو، كميته هاي هنري، نقاشي وگروههاي تحقيقاتي بپردازد. اين گروهها شامل: گروه تاتر، گروه كودكان و نوجوانان، گروه ادبيات، گروه تحقيقات قرآن و نهج البلاغه، بود كه با استقبال تسر وسيع از طبقات تحصيكرده خصوصاً دانشجويان روبه رو شد....
ـ از اواخر سال 50 تا آبان 51، كار وي در حسينيه ارشاد سرعت غريبي پيدا كرد، به طوري كه براي انجام سخنرانيهايش فرصت تحقيق قبلي نداشت و بيشتر از حافظه اش كمك مي گرفت. نمايش ابوذر درمرداد ماده 1351 درست سه ماه قبل از اينكه حسينيه بسته شود اجرا شد. نمايش بعدي در فاصله كمتر از دو ماه در حسينيه به اجرا در آمد كه منجر به بسته شدن حسينيه ارشاد شد. و از اواخر آبان ماه 51 زندگي مخفي وي آغاز شد و پس از چند ماه زندگي مخفي درمهرماه سال 1352 خود را به ساواك معرفي كرد كه تا 18 ماه او را در سلول انفرادي زنداني كردند.....
ـ آقاي عبدالطيف خميني (از اعضاي نهضت مقاومت آزاديبخش الجزاير) كه از همكلاسيها و همرزمهاي دكتر شريعتي بود، در ديداري كه با شاه در كنفرانس اپك داشت (يكي دو هفته مانده به عيد سال 54، شاه براي گذراندن تعطيلات زمستاني، به سوئيس و از آنجا براي شركت دركنفرانس سران اپك به الجزاير مي رود) از او مي خواهد كه دكتر شريعتي را آزاد كند. شاه در آنجا قول آزادي وي را مي دهد كه نهايتاً در اواخر اسفند ماه سال 53 او از زندان آزاد مي شود و بدين ترتيب مهمترين فصل زندگي اجتماعي و سياسي وي خاتمه مي يابد.
ـ ... در دوران خانه نشيني (دو سال آخر زندگي) فرصت يافت تا به فرزندانش توجه بيشتري كند.. در رفتار بچه ها دقيق و نسبت به انتخابهايي كه مي كردند حساس بود. مثلا اگر لباس را به اين دليل انتخاب مي كردند كه ديگران آن را انتخاب كرده بودند و احيانا مد روز بود، دلخور مي شد اما مستقيما اظهار نمي كرد با شوخي ناخشنوديش را بفهماند....
در اين اواخر، بر شركت بچه ها در جلسات سخنراني اش تاكيد فراواني مي كرد.. گاه مسئوليت پياده كردن نوارها را به آنها مي داد و سعي مي كرد با آنها رابطه فكري برقرار كند. در سال 55، با فرستادن پسرش (احسان) به خارج از كشور فرصت يافت تا مقدمات برنامه هجرت خود را فراهم كند.
ـ دكتر شريعتي نهايتا در روز 26 ارديبهشت سال 1356 از ايران، به مقصد بلژيك هجرت كرد و پس از اقامتي سه روزه در بروكسل عازم انگلستان شد و در منزل يكي از بستگان نزديك همسر خود اقامت گزيد و پس از گذشت يك ماه در 29 خرداد همان سال به نحو مشكوك درگذشت و با مشورت استاد محمد تقي شريعتي و كمك دوستان و ياران او از جمله شهيد دكتر چمران و امام موسي صدر در جوار حرم مطهر حضرت زينب (س) در سوريه به خاك سپرده شد.
ـ تلخيص وگزينش از / طرحي از يك زندگي/ دكتر پوران شريعت رضوي/ انتشارات چاپخش 1380
مجموعه آثار :
1- براي خود، براي ما، براي ديگران 2- چه بايد كرد 3- زن 4- مذهب عليه مذهب
5- جهانبيني ايدئولوژي 6- انسان 7- انسان بي خود 8- علي (ع)
9- بازشناسي هويت ايراني اسلامي 10-روش شناخت اسلام 11-ميعاد با ابراهيم
12-اسلام شناسي مشهد 13-ويژگيهاي قرون جديد 14-هنر
15-گفتگوهاي تنهاي 16-نامه ها 17-آثار گوناگون 18-فرهنگ لغات
19-پدر، مادر، ما متهميم! 20-يك جلوش تا بي نهايت صفر 21-با مخاطبهاي آشنا
22-خودسازي انقلابي 23-ابوذر 24-بازگشت 25-ما و اقبال 26-حج
27-شيعه 28-نيايش 29-تشيع علوي، تشيع صفوي 30-جهت گيري طبقاتي اسلام
31-تاريخ تمدن جلد اول 32-تاريخ تمدن جلد دوم 33-هبوط در كوير
34-تاريخ اديان جلد اول 35-تاريخ اديان جلد دوم 36-اسلام شناسي دوره سه جلدي
37-حسين وارث آدم
--------------------------------------------------------------
خورشيد كاروان هر بامداد به جستجوي تو بيدار مي شود
و شامگاه چون از فراز دمشق مي گذرد
تا در نيلي آبهاي مديترانه به خواب رود،
با چشم اشتياق تو تا واپسين فروغ،
به ايران نگاه مي كند از دور
و موجهاي ساحل درياي شام
به نجواي جاودانه محزونشان محزونشان
قصه خونين دريايي را حكايت مي كند
كان سوي تو درون تيره خاك آرميده است.
تهران 1356/ نعمت ميرزازاده
سايت دکتر شريعتي
خرداد ۲۷، ۱۳۸۱
سلام
اول از همه اين مقاله را بخوانيد. صداي زن در اينترنت
حالا يک سري هم به اينجا بزنيد کارزار نبرد با ويروس های رايانه ای
حالا کمي کلاس بگذارم يکي دوتا سايت معرفي کنم
سايت ديکشنري آريانپور و سايت دکتر وب براي دوا درمون کامپيوتر شما
ودر پايان سايت ايران هو يک سري بهش بزنيد
حالا کمي هم شکلات روی هرکدام از عکس ها کليک کنيد ميتونيد وال پيپرش را بگيرد
اول از همه اين مقاله را بخوانيد. صداي زن در اينترنت
حالا يک سري هم به اينجا بزنيد کارزار نبرد با ويروس های رايانه ای
حالا کمي کلاس بگذارم يکي دوتا سايت معرفي کنم
سايت ديکشنري آريانپور و سايت دکتر وب براي دوا درمون کامپيوتر شما
ودر پايان سايت ايران هو يک سري بهش بزنيد
حالا کمي هم شکلات روی هرکدام از عکس ها کليک کنيد ميتونيد وال پيپرش را بگيرد
خرداد ۲۶، ۱۳۸۱
سلام
امروز کمي کلاس بگذاريم يک نرم افزار ما فوق با حال معرفي کنيم
tweak_xp
يک برنامه فوق عالي برا ي کامپيوتر شما قابل توجه جناب حامد بنايي از اين برنامه حتما استفاده کنيد کلي کار براي شما کار انجام ميدهد اين برنامه براي ما بقي ويندوز ها هم مي باشد
امروز کمي کلاس بگذاريم يک نرم افزار ما فوق با حال معرفي کنيم
tweak_xp
يک برنامه فوق عالي برا ي کامپيوتر شما قابل توجه جناب حامد بنايي از اين برنامه حتما استفاده کنيد کلي کار براي شما کار انجام ميدهد اين برنامه براي ما بقي ويندوز ها هم مي باشد
خرداد ۲۵، ۱۳۸۱
سلام
يک گزرارش جالب
رم ـ يك روزنامه ايتاليايي باتوصيف تهران بعنوان زيباترين شهر خاورميـانـه نـوشـت: پايتخت جمهورياسلامي ايران, شبيه شهـرهـاي كشور سوييس در قاره اروپاست. .
"جورجو مونته فوسكي" خبرنگار روزنــامــه كـوريـره د لاسـرا چـاپايتاليـا در گـزارش خود از تهران نوشت :ايـن شهر با وجـود 12 ميليون جمعيت, هيچ شبـاهتـي بـه شهـرهـاي خاورميانه ندارد كه بوي خاك در آنهـا بـه مشام ميخورد. وي افزود: ساختمان هاي بـلنـد, بـاغهـاي زيبا و بوستان هاي سرسبز از دلايلي است كه به شهر تهران, يك چهره اروپايي داده و آن را از ديگر شهرهاي بزرگ خاورميانه متمايز كرده است. وي در پايان اين گزارش, با شرح سفر خود بـهشهــر اصفــهــان نـوشـت : دو مـــســجـــد واقــع در ميــدان امـــام, زيباترين مسـاجـد دنيا بهشمار مي رونـد و در بازار اصفـهـان نيز مي توان بـهتـريـن كالاهـاي هنري را تهيه كرد
يک گزرارش جالب
رم ـ يك روزنامه ايتاليايي باتوصيف تهران بعنوان زيباترين شهر خاورميـانـه نـوشـت: پايتخت جمهورياسلامي ايران, شبيه شهـرهـاي كشور سوييس در قاره اروپاست. .
"جورجو مونته فوسكي" خبرنگار روزنــامــه كـوريـره د لاسـرا چـاپايتاليـا در گـزارش خود از تهران نوشت :ايـن شهر با وجـود 12 ميليون جمعيت, هيچ شبـاهتـي بـه شهـرهـاي خاورميانه ندارد كه بوي خاك در آنهـا بـه مشام ميخورد. وي افزود: ساختمان هاي بـلنـد, بـاغهـاي زيبا و بوستان هاي سرسبز از دلايلي است كه به شهر تهران, يك چهره اروپايي داده و آن را از ديگر شهرهاي بزرگ خاورميانه متمايز كرده است. وي در پايان اين گزارش, با شرح سفر خود بـهشهــر اصفــهــان نـوشـت : دو مـــســجـــد واقــع در ميــدان امـــام, زيباترين مسـاجـد دنيا بهشمار مي رونـد و در بازار اصفـهـان نيز مي توان بـهتـريـن كالاهـاي هنري را تهيه كرد
خرداد ۲۳، ۱۳۸۱
سلام
روز جمعه است روز پايان انتظار
اميد داروئي است كه شفا نمي دهد اما درد را قابل تحمل مي كند
يک موسيقي زيبا براي او که روزي خواهد آمد
و پادشاه خوبان که براي او سروده شده است
روزي تو خواهي آمد ...............از كوچه هاي باران
تا از دلم بشويي .....................غمهاي روزگاران
تو روح سبز گلزار .................گل شاداب بيخار
مرا از پا فكنده .....................شكستنهاي بسيار
تو را ناديدن ما غم نباشد ................كه در خيلات به از ما كم نباشد
من از دست تو درعالم نهم روي ........وليكن چون تو در عالم نباشد
روزي تو خواهي آمد .............از سوي مهرباني
اما ز من نبيني ....................ديگر به جا نشاني
روزي تو خواهي آمد ...
روز جمعه است روز پايان انتظار
اميد داروئي است كه شفا نمي دهد اما درد را قابل تحمل مي كند
يک موسيقي زيبا براي او که روزي خواهد آمد
و پادشاه خوبان که براي او سروده شده است
روزي تو خواهي آمد ...............از كوچه هاي باران
تا از دلم بشويي .....................غمهاي روزگاران
تو روح سبز گلزار .................گل شاداب بيخار
مرا از پا فكنده .....................شكستنهاي بسيار
تو را ناديدن ما غم نباشد ................كه در خيلات به از ما كم نباشد
من از دست تو درعالم نهم روي ........وليكن چون تو در عالم نباشد
روزي تو خواهي آمد .............از سوي مهرباني
اما ز من نبيني ....................ديگر به جا نشاني
روزي تو خواهي آمد ...
خرداد ۲۲، ۱۳۸۱
سلام
'هات ميل' پولی می شود'
هات ميل" نيز به جمع شرکتهای اينترنتی می پيوندد که برای خدماتی که قبلا مجانی بودند، پول دريافت می کنند"
از اواسط ماه ژوئيه، کاربرانی که بخواهند نامه های الکترونيکی ديگر
خود را از طريق هات ميل، که از سوی شرکت مايکروسافت پشتيبانی می شود، دريافت کنند، بايد مبلغی را بپردازند.
اين اقدام می تواند خشم بسياری از 110 ميليون کاربر هات ميل را برخواهد انگيخت؛
اين افراد تا پيش از اين می توانستند در هات ميل، بر همه حسابهای مربوط به پست الکترونيکی خود مديريت کنند.
اوايل سال جاری ميلادی رقبای هات ميل، يعنی "ياهو" و "لای کوس" برای خدمات مشابه، پول دريافت می کنند.
متن کامل خبر را از اينجا بخوانيد
آدرس جديد من مرا هم داشته باشيد
'هات ميل' پولی می شود'
هات ميل" نيز به جمع شرکتهای اينترنتی می پيوندد که برای خدماتی که قبلا مجانی بودند، پول دريافت می کنند"
از اواسط ماه ژوئيه، کاربرانی که بخواهند نامه های الکترونيکی ديگر
خود را از طريق هات ميل، که از سوی شرکت مايکروسافت پشتيبانی می شود، دريافت کنند، بايد مبلغی را بپردازند.
اين اقدام می تواند خشم بسياری از 110 ميليون کاربر هات ميل را برخواهد انگيخت؛
اين افراد تا پيش از اين می توانستند در هات ميل، بر همه حسابهای مربوط به پست الکترونيکی خود مديريت کنند.
اوايل سال جاری ميلادی رقبای هات ميل، يعنی "ياهو" و "لای کوس" برای خدمات مشابه، پول دريافت می کنند.
متن کامل خبر را از اينجا بخوانيد
آدرس جديد من مرا هم داشته باشيد
سلام
ديروز روز صنايع دستي بود
در "لغت نامه دهخدا" اين معنا چنين بيان شده است:
صنايع دستي عبارت است از آنچه كه با دست ساخته مي شود. از قالي، پارچه و ساخته هاي فلزي و غيره
در "فرهنگ معين" صنايع دستي شامل صنعتهايي شمرده شده است كه دست در آن دخيل باشد، مانند
پارچه بافي و قالي بافي با عنايت به تعاريف ياد شده، صنايع دستي به آن گروه
از صنايع اطلاق مي شود كه تمام يا قسمت اعظم مراحل ساخت فرآوده هاي آن با دست انجام شده باشد
و در قالب فرهنگ، بينشهاي فلسفي و ذوق و هنر انسانهاي هر منطقه با توجه به ديدگاههاي قومي آنان ساخته و پرداخته مي شود.
ويژگيهاي زير را مي توان براي صنايع دستي برشمرد:
ـ صنايع دستي از جمله فعاليتهايي است كه در آن دست انسان داراي نقش اساسي است.
ـ صنايع دستي از معدود صنايع ملي و ناوابسته است كه به هيچ وجه نيازمند كارشناس و متخصص خارجي نيست.
ـ فعاليت در اكثر رشته هاي صنايع دستي محتاج ابزار و وسايل چندان پيچيده و سرمايه زياد نيست.
ـ صنايع دستي بخصوص در مناطق روستايي يكي از عوامل مكمل اقتصاد كشاورزي است.
صنايع دستي، بازتابي از تاريخ و تمدن هر قوم و ملت از ديرباز تاكنون بوده است.
ـ محصول دست هر صنعتگر با سادگي از محصولات مشابهي كه با صنعتگر ماشيني ساخته شده است قابل تشخيص است.
ـ صنايع دستي با ويژگيهاي خود به دو دسته شهري و روستايي شايان تقسيم است.
ـ صنايع دستي ممكن است عامل انتشار مؤثري براي فرهنگ و سنن مناطق مختلف كشور به حساب آيد.
از زمانهاي بسيار قديم، ايرانيان تواماً به امور كشاورزي و دامپروري دائماً اشتغال داشته اند.
ويژگيهاي آب و هوايي و موقعيت جغرافيايي از يك طرف و هوش سرشار ايراني و قدرت خلاقيت
و ذوق و سليقه هنرمندان از طرف ديگر موجب گشته كه بخصوص كشور ما جايگاه برجسته اي در محصولات صنايع دستي داشته باشد.
پذيرش مذهب اسلام در ايران، در دهه هاي آخر قرن هفتم بعد از ميلاد موجب شد محتواي اصلي اوليه
فرهنگ و هنر ايراني با ارزشهاي اسلامي آميخته و صنايع دستي ايراني با محتواي غني تر و محبوب تر و مردم پسندتر شكفته شد و نشو و نما يافت.
براساس آخرين تعريف صنايع دستي تركيبي است از هنر و حرفه كه در اين فرآيند، از مواد خام
محلي استفاده مي شود و مراحل اصلي توليد با دست و ابزار و آلات دستي انجام مي شود
و هر محصول استعداد هنري و خلاقيت فكري توليد كننده را منعكس مي كند.
خصوصيات هنرهاي دستي شامل:
1 مراحل اصلي توليد با دست و با ابزار و آلات دستي انجام مي شود.
2ـ حضور موثر خلاقيت انسان در توليد و شكل دادن محصولات ساخته شده از طريق طراحي هاي گوناگون و راههاي انجام آنها.
3ـ مواد محلي و بومي، مواد خام اصلي آن آثار است.
4ـ ارزش فرهنگي
5ـ عدم تجا نس محصولات با يكديگر
6ـ عدم نياز به هزينه هاي هنگفت و سرمايه گذاري بالا
7ـ دارا بودن ارزش افزوده
8ـ قابليت توسعه براي نسلها (از نظر فني)
صنايع دستي ايراني براساس فن ساختار و فرايند آن بدين گونه طبقه بندي مي شوند:
1ـ بافت كفپوش. 2ـ منسوجات دست بافت. 3ـ قلابدوزي، گلدوزي (دوخت تزئيني). 4ـ بافندگي. 5ـ چاپ سنتي پارچه. 6ـ نمد بافي. 7ـ سراميك و سفال. 8ـ شيشه گري. 9ـ چرمسازي و پوست. 10ـ فلزكاري و آلياژ. 11ـ كنده كاري، مشبك كاري و حكاكي بر فلز و آلياژ. 12ـ سنگ بري و سنگ تراشي. 13ـ چوب تراشي.
14ـ ظريف كاري چوب و پرداخت آن. 15ـ خاتم كاري ، نقش بر چوب. 16ـ حصير بافي. 17ـ تزئين با چوب. 18ـ كار موزاييك. 19ـ كاشي كاري. 20ـ مليله دوزي و سرمه (سوزن دوزي). 21ـ مينا كاري. 22ـ هنرهاي ظريف. 23ـ جواهر.
ديروز روز صنايع دستي بود
در "لغت نامه دهخدا" اين معنا چنين بيان شده است:
صنايع دستي عبارت است از آنچه كه با دست ساخته مي شود. از قالي، پارچه و ساخته هاي فلزي و غيره
در "فرهنگ معين" صنايع دستي شامل صنعتهايي شمرده شده است كه دست در آن دخيل باشد، مانند
پارچه بافي و قالي بافي با عنايت به تعاريف ياد شده، صنايع دستي به آن گروه
از صنايع اطلاق مي شود كه تمام يا قسمت اعظم مراحل ساخت فرآوده هاي آن با دست انجام شده باشد
و در قالب فرهنگ، بينشهاي فلسفي و ذوق و هنر انسانهاي هر منطقه با توجه به ديدگاههاي قومي آنان ساخته و پرداخته مي شود.
ويژگيهاي زير را مي توان براي صنايع دستي برشمرد:
ـ صنايع دستي از جمله فعاليتهايي است كه در آن دست انسان داراي نقش اساسي است.
ـ صنايع دستي از معدود صنايع ملي و ناوابسته است كه به هيچ وجه نيازمند كارشناس و متخصص خارجي نيست.
ـ فعاليت در اكثر رشته هاي صنايع دستي محتاج ابزار و وسايل چندان پيچيده و سرمايه زياد نيست.
ـ صنايع دستي بخصوص در مناطق روستايي يكي از عوامل مكمل اقتصاد كشاورزي است.
صنايع دستي، بازتابي از تاريخ و تمدن هر قوم و ملت از ديرباز تاكنون بوده است.
ـ محصول دست هر صنعتگر با سادگي از محصولات مشابهي كه با صنعتگر ماشيني ساخته شده است قابل تشخيص است.
ـ صنايع دستي با ويژگيهاي خود به دو دسته شهري و روستايي شايان تقسيم است.
ـ صنايع دستي ممكن است عامل انتشار مؤثري براي فرهنگ و سنن مناطق مختلف كشور به حساب آيد.
از زمانهاي بسيار قديم، ايرانيان تواماً به امور كشاورزي و دامپروري دائماً اشتغال داشته اند.
ويژگيهاي آب و هوايي و موقعيت جغرافيايي از يك طرف و هوش سرشار ايراني و قدرت خلاقيت
و ذوق و سليقه هنرمندان از طرف ديگر موجب گشته كه بخصوص كشور ما جايگاه برجسته اي در محصولات صنايع دستي داشته باشد.
پذيرش مذهب اسلام در ايران، در دهه هاي آخر قرن هفتم بعد از ميلاد موجب شد محتواي اصلي اوليه
فرهنگ و هنر ايراني با ارزشهاي اسلامي آميخته و صنايع دستي ايراني با محتواي غني تر و محبوب تر و مردم پسندتر شكفته شد و نشو و نما يافت.
براساس آخرين تعريف صنايع دستي تركيبي است از هنر و حرفه كه در اين فرآيند، از مواد خام
محلي استفاده مي شود و مراحل اصلي توليد با دست و ابزار و آلات دستي انجام مي شود
و هر محصول استعداد هنري و خلاقيت فكري توليد كننده را منعكس مي كند.
خصوصيات هنرهاي دستي شامل:
1 مراحل اصلي توليد با دست و با ابزار و آلات دستي انجام مي شود.
2ـ حضور موثر خلاقيت انسان در توليد و شكل دادن محصولات ساخته شده از طريق طراحي هاي گوناگون و راههاي انجام آنها.
3ـ مواد محلي و بومي، مواد خام اصلي آن آثار است.
4ـ ارزش فرهنگي
5ـ عدم تجا نس محصولات با يكديگر
6ـ عدم نياز به هزينه هاي هنگفت و سرمايه گذاري بالا
7ـ دارا بودن ارزش افزوده
8ـ قابليت توسعه براي نسلها (از نظر فني)
صنايع دستي ايراني براساس فن ساختار و فرايند آن بدين گونه طبقه بندي مي شوند:
1ـ بافت كفپوش. 2ـ منسوجات دست بافت. 3ـ قلابدوزي، گلدوزي (دوخت تزئيني). 4ـ بافندگي. 5ـ چاپ سنتي پارچه. 6ـ نمد بافي. 7ـ سراميك و سفال. 8ـ شيشه گري. 9ـ چرمسازي و پوست. 10ـ فلزكاري و آلياژ. 11ـ كنده كاري، مشبك كاري و حكاكي بر فلز و آلياژ. 12ـ سنگ بري و سنگ تراشي. 13ـ چوب تراشي.
14ـ ظريف كاري چوب و پرداخت آن. 15ـ خاتم كاري ، نقش بر چوب. 16ـ حصير بافي. 17ـ تزئين با چوب. 18ـ كار موزاييك. 19ـ كاشي كاري. 20ـ مليله دوزي و سرمه (سوزن دوزي). 21ـ مينا كاري. 22ـ هنرهاي ظريف. 23ـ جواهر.
خرداد ۲۰، ۱۳۸۱
سلام
دیروز ما رفتین نمایشگاه شما نروید که چیزی برای دیدن نداره یک سری نرم افزارهای تکراری
تازه شرکت های بزرگ نرم افزاری هم نیستند من نمیدانم این نمایشگاه را برای چی راه انداخته اند خودشان که میگفتند
براي توسعه صادرات نرم افزار؟؟؟؟یک خبر دست اول آقای خاموشی گفت میخواهیم عده ای را براي آموزش توليد نرم افزار به اتريش و کانادا بفرستیم.
اين سايت اتحاديه صادر کنندگان نرم افزار قرار آماده بشود در ضمن این ریس صادر کنندگان نرم افزار ودبیر اجرای چقدر
خودشان را تحویل میگرفتند وادعاي فضل ميکردند وبقیه را بی سواد ميدانستند از من گفتن نريد نمایشگاه نرم افزار و مولتي مديا
دیروز ما رفتین نمایشگاه شما نروید که چیزی برای دیدن نداره یک سری نرم افزارهای تکراری
تازه شرکت های بزرگ نرم افزاری هم نیستند من نمیدانم این نمایشگاه را برای چی راه انداخته اند خودشان که میگفتند
براي توسعه صادرات نرم افزار؟؟؟؟یک خبر دست اول آقای خاموشی گفت میخواهیم عده ای را براي آموزش توليد نرم افزار به اتريش و کانادا بفرستیم.
اين سايت اتحاديه صادر کنندگان نرم افزار قرار آماده بشود در ضمن این ریس صادر کنندگان نرم افزار ودبیر اجرای چقدر
خودشان را تحویل میگرفتند وادعاي فضل ميکردند وبقیه را بی سواد ميدانستند از من گفتن نريد نمایشگاه نرم افزار و مولتي مديا
خرداد ۱۵، ۱۳۸۱
اول ازهمه هفته نامه الکترونیکی کاپوچینو که به همت آقای نقیبی پیش شماره اش انتشار پیداکرده است امیدوارم
که موفق باشند
ويک نامه وارده از يک دوست در پاسخ به آقاي سردبير
برای من بسيار جای تاسف است که ما چقدر ملت افراط و تفريط کاری هستيم و اين وقتی بيشتر تلخ ميشود که اين را از قشر جوان وجديد که مي بايد منطقی تر ومتعادلتر باشد مي بينم. گاه بديهی ترين چيزها را که برای هر
ملتی قابل احترام و ستايش است آنچنان زير پا ميگذاريم ولگدمال ميکنيم که هر آدم بی احساسی هم واميماند که ما چه ملت بيرحمی هستيم. و جالب است که هيچگاه هم از گذشته های خود درس نميگيريم. شهيد آوينی
لااقل از جمله کسانی است که برای اکثريت مردم ما چه رزمنده چه غير رزمنده، چه مذهبی چه غيرمذهبی، چه هنرمند متعهد و چه غير متعهد، چهره ای فرهيخته،معتدل، فکور، از خودگذشته، باسواد، امروزی و آشنا به دنيای
جديد، هنرمند به معنای واقعی،مقبول خاص و عام و يادآورروزهای حماسه و ايستادگی درمقابل دشمن است که صدای منحصربفردش و آن دنيايی اش هنوز خيلی ها را از خود بيخودميکند. قهرمانانی چون او و
چمران از نظر مقبوليت و جاذبه شخصيت برای همه نسل قبلی و نسل جديد ما قابل احترام وبيادماندنی هستند و خواهند بود. آن وقت ما بجای اينکه چنين افرادی را ارج بگذاريم-حداقل بدليل وحدت ملی و صرفنظر از خط
و ربطهای کوتاه مدت سياسيمان-به خود اجازه ميپدهيم که قلم راهمينطور بی پروا بچرخانيم وشخصيتشان را براحتی خدشه دارکنيم و زير سوال ببريم آن هم با دلايل مبتذل و بی ارزشی مثل اينکه چرا خوش تيپ بوده و اهل
هنر بوده و اهل حال و امروزی بوده و بعد بقول ايشان "يک ريشوی حزب اللهی" شده. اولا که بسياری از چيزهايی که از گذشته او گفته اند هنر است نه عيب.وانگهی گذشته افراد چه ربطی به شخصيت بعدی او دارد و تازه اين
برای فرد کمال افتخار است که چنين سير تکاملی داشته باشد.دوست عزيز، شهيد آوينی را بايد در روايت فتح شناخت. در هول وهراس لحظه های مرگ و زندگی جبهه ها که احتمالا شما هرگز تجربه اش را نداشته ايد، در سوت
خمپاره های 60 و 120، در گلوله های مستقيم تانک، در شلمچه و چزابه و درياچه ماهی، در سنگرهای مثلثی و آتشباريهای خمسه خمسه،در بمبارانهای شيميايی وميکربی که با سه نفس زندگی به مرگ تبديل ميشد، در باتلاقهای
جزيره مجنون و خور، و آتش خمپاره ای که گاه 48 ساعت سر پا بودی و حتی نميتوانستی رفع حاجت بکنی، در از خود گذشتگی آن سروهای رعنايی که سرشان رامقابل گلوله تانک ميدادند تا خاک من و تو سربلند بماند، در
آن همه سالها که او دوربينش وصدايش روايتگر شجاع لحظه های جاودانه حماسه و فتح بودند، درزندگی اش که یسان يک شعر بلندبود و در اشتياقی و عشقی که به شهادت داشت که حتی پس از پايان جنگ از پا ننشست و شهادتش در آن سالهای عسرت پس از جنگ براستی يک خرق عادت بود و عظمتش کم اززندگی او نداشت... نه اينکه بروی بگردی در مجله ها و حرفهای مبتذل اين و آن و اينکه عکسش در سال پيش چگونه بوده و آيا ريش داشته يا نه؟ و اينکه عاشق چه کسی بوده؟ متاسفم که پس از اين همه سال بقول مخملباف هنوز افق ديدمان در ريش و تيپ ظاهر واينجور چيزهای خاله زنکی وسطحی است و به ريشه ها نرسيده ايم. و هنوز هم با همان ديد دايی جان ناپلئونی هر چيزی را که از فهمش عاجزيم بجای تلاش برای فهميدنش فورا يک برچسب "مشکوک "به آن مي زنيم و شروع ميکنيم به تحليل تاريخی و شناسنامه ای آن.اينکه جد و آبادش که بوده و درسنه هزار و نهصد و بوق چه نواری گوش ميکرده و عاشق چه کسی شده؟ می بينيد چه فاجعه ای است؟!فرقی هم نميکند که در چه سن وسالی باشيم و در کدام کشورزندگی کنيم و در عصر ارتباطات واينترنت باشيم يا زمان قاجاروفتحعليشاه. نوع نگاه و ديدمان همان است که 200 سال قبل بود. بعد هم برای قضاوت زندگی و شخصيت افراد -حتی افراد عادی جامعه چه رسد به بزرگانی چون آوينی- بايد با کمال احتياط و دقت و با اطلاعات کامل و همه جانبه سخن گفت و پيش از آنکه چيزی را با دقت بدانيم نبايد طرح کنيم که سبب ترور شخصيت افراد شود.اينکه از اينهمه نکات مثبت اخلاقی و شخصيتی و اينهمه تاثيرگذاری او بر دوست و دشمن واين زندگی پربار پرافتخار،بروی دست بگذاری روی صحبتهای مبتذل فلان همکلاسی (اگر راست
باشد) و آن جمله چرند او، تنها چيزی که ميتوان گفت اين است که يا از سر غرض و مرض است و يا ازکمال ظلم و بی انصافی. شهيدآوينی را بايد کسانی قضاوت کنند که همسنگ او هستند، او را درک کرده اند، با او زيسته اند
و افق شخصيت و ابعاد وجودی اورا از نزديک شناخته اند. بهرحال برای خودم متاسفم که درجامعه ای زندگی ميکنم که درمورد فهرمانان ملی و شهيدانش چنين قضاوتهايی ميشود و مجبورم در مورد بديهی ترين مسائل بحث و
قلمزنی کنم.
پيشنهاد ميکنم مطلب قسمت چهار ژوئن سردبير را بخوانيد لطفا قسمت نظراتش را هم نگاهي بيندازيد
که موفق باشند
ويک نامه وارده از يک دوست در پاسخ به آقاي سردبير
برای من بسيار جای تاسف است که ما چقدر ملت افراط و تفريط کاری هستيم و اين وقتی بيشتر تلخ ميشود که اين را از قشر جوان وجديد که مي بايد منطقی تر ومتعادلتر باشد مي بينم. گاه بديهی ترين چيزها را که برای هر
ملتی قابل احترام و ستايش است آنچنان زير پا ميگذاريم ولگدمال ميکنيم که هر آدم بی احساسی هم واميماند که ما چه ملت بيرحمی هستيم. و جالب است که هيچگاه هم از گذشته های خود درس نميگيريم. شهيد آوينی
لااقل از جمله کسانی است که برای اکثريت مردم ما چه رزمنده چه غير رزمنده، چه مذهبی چه غيرمذهبی، چه هنرمند متعهد و چه غير متعهد، چهره ای فرهيخته،معتدل، فکور، از خودگذشته، باسواد، امروزی و آشنا به دنيای
جديد، هنرمند به معنای واقعی،مقبول خاص و عام و يادآورروزهای حماسه و ايستادگی درمقابل دشمن است که صدای منحصربفردش و آن دنيايی اش هنوز خيلی ها را از خود بيخودميکند. قهرمانانی چون او و
چمران از نظر مقبوليت و جاذبه شخصيت برای همه نسل قبلی و نسل جديد ما قابل احترام وبيادماندنی هستند و خواهند بود. آن وقت ما بجای اينکه چنين افرادی را ارج بگذاريم-حداقل بدليل وحدت ملی و صرفنظر از خط
و ربطهای کوتاه مدت سياسيمان-به خود اجازه ميپدهيم که قلم راهمينطور بی پروا بچرخانيم وشخصيتشان را براحتی خدشه دارکنيم و زير سوال ببريم آن هم با دلايل مبتذل و بی ارزشی مثل اينکه چرا خوش تيپ بوده و اهل
هنر بوده و اهل حال و امروزی بوده و بعد بقول ايشان "يک ريشوی حزب اللهی" شده. اولا که بسياری از چيزهايی که از گذشته او گفته اند هنر است نه عيب.وانگهی گذشته افراد چه ربطی به شخصيت بعدی او دارد و تازه اين
برای فرد کمال افتخار است که چنين سير تکاملی داشته باشد.دوست عزيز، شهيد آوينی را بايد در روايت فتح شناخت. در هول وهراس لحظه های مرگ و زندگی جبهه ها که احتمالا شما هرگز تجربه اش را نداشته ايد، در سوت
خمپاره های 60 و 120، در گلوله های مستقيم تانک، در شلمچه و چزابه و درياچه ماهی، در سنگرهای مثلثی و آتشباريهای خمسه خمسه،در بمبارانهای شيميايی وميکربی که با سه نفس زندگی به مرگ تبديل ميشد، در باتلاقهای
جزيره مجنون و خور، و آتش خمپاره ای که گاه 48 ساعت سر پا بودی و حتی نميتوانستی رفع حاجت بکنی، در از خود گذشتگی آن سروهای رعنايی که سرشان رامقابل گلوله تانک ميدادند تا خاک من و تو سربلند بماند، در
آن همه سالها که او دوربينش وصدايش روايتگر شجاع لحظه های جاودانه حماسه و فتح بودند، درزندگی اش که یسان يک شعر بلندبود و در اشتياقی و عشقی که به شهادت داشت که حتی پس از پايان جنگ از پا ننشست و شهادتش در آن سالهای عسرت پس از جنگ براستی يک خرق عادت بود و عظمتش کم اززندگی او نداشت... نه اينکه بروی بگردی در مجله ها و حرفهای مبتذل اين و آن و اينکه عکسش در سال پيش چگونه بوده و آيا ريش داشته يا نه؟ و اينکه عاشق چه کسی بوده؟ متاسفم که پس از اين همه سال بقول مخملباف هنوز افق ديدمان در ريش و تيپ ظاهر واينجور چيزهای خاله زنکی وسطحی است و به ريشه ها نرسيده ايم. و هنوز هم با همان ديد دايی جان ناپلئونی هر چيزی را که از فهمش عاجزيم بجای تلاش برای فهميدنش فورا يک برچسب "مشکوک "به آن مي زنيم و شروع ميکنيم به تحليل تاريخی و شناسنامه ای آن.اينکه جد و آبادش که بوده و درسنه هزار و نهصد و بوق چه نواری گوش ميکرده و عاشق چه کسی شده؟ می بينيد چه فاجعه ای است؟!فرقی هم نميکند که در چه سن وسالی باشيم و در کدام کشورزندگی کنيم و در عصر ارتباطات واينترنت باشيم يا زمان قاجاروفتحعليشاه. نوع نگاه و ديدمان همان است که 200 سال قبل بود. بعد هم برای قضاوت زندگی و شخصيت افراد -حتی افراد عادی جامعه چه رسد به بزرگانی چون آوينی- بايد با کمال احتياط و دقت و با اطلاعات کامل و همه جانبه سخن گفت و پيش از آنکه چيزی را با دقت بدانيم نبايد طرح کنيم که سبب ترور شخصيت افراد شود.اينکه از اينهمه نکات مثبت اخلاقی و شخصيتی و اينهمه تاثيرگذاری او بر دوست و دشمن واين زندگی پربار پرافتخار،بروی دست بگذاری روی صحبتهای مبتذل فلان همکلاسی (اگر راست
باشد) و آن جمله چرند او، تنها چيزی که ميتوان گفت اين است که يا از سر غرض و مرض است و يا ازکمال ظلم و بی انصافی. شهيدآوينی را بايد کسانی قضاوت کنند که همسنگ او هستند، او را درک کرده اند، با او زيسته اند
و افق شخصيت و ابعاد وجودی اورا از نزديک شناخته اند. بهرحال برای خودم متاسفم که درجامعه ای زندگی ميکنم که درمورد فهرمانان ملی و شهيدانش چنين قضاوتهايی ميشود و مجبورم در مورد بديهی ترين مسائل بحث و
قلمزنی کنم.
پيشنهاد ميکنم مطلب قسمت چهار ژوئن سردبير را بخوانيد لطفا قسمت نظراتش را هم نگاهي بيندازيد
خرداد ۱۴، ۱۳۸۱
سلام
سلام به همگي من آمدم صحيح وسالم وزنده
شرمنده که که خبري ازم نبود ولي حالا آمده ام
از تمام دوستاني که نگران حال من بودم کمال تشکر را دارم الحمدالله حال خوب است
واز تمام عزيزاني که با اي ميل و وپيام روي مسنجر جوياي حال من بودن بسيار سپاس گزارم
نازي جون من نه شهيد شدم نه اسير ونه مفقود الاثر شدم هنور زنده هستم
باتشکر گلنار
سلام به همگي من آمدم صحيح وسالم وزنده
شرمنده که که خبري ازم نبود ولي حالا آمده ام
از تمام دوستاني که نگران حال من بودم کمال تشکر را دارم الحمدالله حال خوب است
واز تمام عزيزاني که با اي ميل و وپيام روي مسنجر جوياي حال من بودن بسيار سپاس گزارم
نازي جون من نه شهيد شدم نه اسير ونه مفقود الاثر شدم هنور زنده هستم
باتشکر گلنار
اشتراک در:
پستها (Atom)